عضــویت  قبلا ثبت‌نام کرده‌اید؟ ورود
ورود
نام‌کاربری
رمزعبور: فراموشی رمزعبور
 
for education, not for profitآکادمیا کافه
  • انجمن
  • جزوه (ویکی)
  • نتایج پذیرش
    • نتایج پذیرش
    • شانس پذیرش
    • رزومه‌ها
  • نتایج ویزا
    • نتایج ویزا
    • آمار سفارت‌ها
    • برندگان لاتاری گرین کارت
  • دانشگاه‌ها
    • دانشگاه‌ها
    • ملزومات پذیرش
  • کتابخانه
  • جستجو
    • جستجوی پیشرفته
  • اعضا
  • تقویم
  • راهنما
آکادمیا کافه گفتگوی خودمانی کاربران گفتگوی خودمانی v
1 2 بعدی »
چی شد به فکر اپلای کردن افتادین؟!

صفحه‌ها (6): « قبلی 1 2 3 4 5 6
رتبه موضوع:
  • 2 رای - 4 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
حالت موضوعی
چی شد به فکر اپلای کردن افتادین؟!
آفلاین over
AcademiaCafe Senior Undergrad
**
نقل قول
 
ارسال‌ها: 52
امتیاز: 16
امتیاز این پست: 2
#51
26-09-2015, 10:57 PM (آخرین تغییر در ارسال: 26-09-2015, 10:59 PM توسط over.)
این چیز هایی که مینویسم عمومیت نداره و البته تعداد اندکی عکس این هم وجود داره:
من به خودم احترام میذارم ولی تو یه دانشگاه ازاد دارم مکانیک میخونم
بعضی وقت ها به این فکر میکنم که اگر بنا بود در ایران واقعا دانشجو سواد داشته باشه بعضی ها نسبت به من حق تحصیل در این رشته را ندارند و من هم نسبت به دانشجویان داشگاه دولتی (البته دولتی هایی که با تلاش خودشون وارد دانشگاه شدن)
ترم اول لیسانس بودیم و نقکشی صنعتی 1 داشتم استاد هرچی از من میخواست بهش تحویل میدادم و حتی خودش سه چهار بار سر کلاس بهم گفت بت 20 میدم ولی بعد که نمره ها اومد دیدم داده19.5 از این ناراحت نشدم ولی وقتی فهمیدم به یکی دیگه که سر کلاس میخوابیده و هیچ چی تحویل نمیداده نمیره 20 داده خیلی ناراحت شدم(خدا میدونه چقدر)
ترم دوم بودمکه دوباره با همون استاد علم مواد داشتم وکلی تحقیق و کنفرانس سر کلاس دادم اخرش استاد بی سواد یه امتحانی گرفت که حتی یکی از سوال هاش تو کتاب علم مواد نبود با کلی بد بختی گرفتم11.5
ترم سوم بودم که تاریخ و تمدن داشتم و دینامیک هر دوتا رو کلی خوندم دینامیک رو اوردم 19.25 و تاریخ وتمدن رو 11 ، هرچی رفتم اعتراض کردم فایده ای نداشت ( دوستانی که مکانیک میخونن میدونند چی میگم)
اینا همه به کنار به روز با کلی بد بختی رفتم یه طرح دادم به استاد که برسیش کنه که راجب... بود استاد گفت اشغاله ولی چند ماه بعد دیدیم به اسم خودش چاپ شده و تو دانشگاه ازش تقدیر کردن!!!!
بعدش هم هرچقدر که مدرکم بره بالا و از این کار ها انجام بدم تا بند پ نداشته باشم( که ندارم و فقط خدا رو دارم ) کار بی کار!!!!!!
الان هم دو تا طرح دیگه دارم ولی جرات ارائه دادنش به این استاد رو ندارم
این که وضعیت دانشگاه باشه وای به حال جامعه ( مشت نمونه خروار است )
حالا اگه من تو یه کشور قوی از لحاظ سیستم اموزش بودم به خاطر این همه تحقیق اصلا نمیخواست شهریه بدم و بورس میشدم
از قدیم گفتن برا کسی بمیر  که برات تب کنه ولی من برا استاده مردم ولی اون محل سگ هم نگذاشت ( دور از جون بقیه )
در کل ادمی هستم که عاشق تحقیق و درس خوندن هستم و خیلی هم شغل استاد دانشگاهی رو دوست دارم ولی چه فایده
حالا شما بگید من اشتباه میکنم که میخوام برم؟
برای انسان های برزگ بن بستی وجود ندارد ، یا راهی خواهند یافت ( پیدا میکنند ) ، یا راهی خواخند ساخت (می سازند ) .
همه ی انسان های می توانند آدم بزرگی باشند ، به خودت باور داشته باش.
نقل قول  

آفلاین MAJID
AcademiaCafe Senior Undergrad
**
نقل قول
 
ارسال‌ها: 21
امتیاز: 22
امتیاز این پست: 2
#52
13-12-2015, 08:28 AM
به نظرم خارج شدن از ایران برای تحصیل دکترا به شخصیت افراد بستگی داره .......

اگه فقط ارشد خوندین و رزومه جالبی ندارید و صرفا به خاطر بیکاری قصد رفتن دارید ،اگه اهل چاپلوسی ، تملق ، زیر آبزنی هستید و توانایی ویژه ای در وارد شدن به گروههای سیاسی و مذهبی و رسیدن به هدفتون از این طریق دارید،اگه به اون چیزی الان هستید قانع هستین ،اگه پارتی در حد تیم ملی دارید و می تونید در سطح مدیریت میانی تو صنعت یا هیئت علمی دانشگاه وارد بشین ، اگه بابا جون پول داری دارید و مدرک واسه کلاس خانوادگی میخواید ،اگه دوس دارین یه شبه ثروتمند بشین ، اگه علاقه مند به کارهای غیر قانونی هستید،اگه استاد دانشگاه یا مدیر پژوهشکده هستین و حقوق بالا دارید و حوصله کار علمی و تلاش شخصی ندارید و دوس دارید من و من و ادعا کنید و کسی نگه بیسوادین، اگه هدف رفتنتون هیجان و احساساته، بهتره به راه شریفتون ادامه بدید و ایران بمونید ...

اگه مدرک ارشد با رزومه خودساخته خوبی دارید ، اگه علاقه مند به علم و رشتتون هستید و هدف مشخص و دستیافتنی دارید ،اگه کیفیت باقی مانده زندگیتون براتون مهمه ، اگه آینده کاریتون و داشتن حقوق متناسب با شایستگی و زحماتتون براتون مهمه ، اگه آینده فرزندانتون براتون مهمه ، اگه آزادی براتون معنایی جز اون چیزی که تا حال تجربه کردید داره،اگه اهل کار و تلاش متعهدانه هستید،اگه آرامش و رفاه رو دوست دارید ، اگه خستگی ناپذیرید با هم همسفریم...موفق باشین
هر گاه گرفتن تصمیم مهمی را دشوار یافتید، بدانید که علتش تنها یک چیز است و آن اینکه تصور روشنی از ارزشهای خود ندارید.آنتونی رابینز


نقل قول  

آفلاین karami1368
AcademiaCafe Senior Undergrad
**
نقل قول
 
ارسال‌ها: 7
امتیاز: 4
امتیاز این پست: 4
#53
09-02-2016, 01:01 AM
دوستان نظرات متفاوتی داشتن وقتی نمره یکی از درس هایمان در دوران لیسانس کم شد و همه بچه ها افتادن و همه مثل مرغ سر کنده هیچ کاری نمی تونستند بکنند یعنی هیچ کس نمی تونست هیچ کاری کنه
گریه گرفت به کجا بریم اخرش هیج همه درس رو دوباره گرفتیم
مجبوری با همان استاد
بعد دیگه خودتون می دونید
یه بار هم برای کار داداشم رفتم وزارت علوم از ساعت 8 وزارت بودم تا 2 بعد از ظهر
هیچ کس جواب نمی داد یا جواب های متناقض
وقتی اومذم بیرون یه دل سیر می خواستم گریه کنم
داد بزنم
من چی می خواستیم
یه حرف
یا زندگی بازی کردن اینجا اسونه
همین
نقل قول  

آفلاین Torkan
Moderator
Moderators
نقل قول
 
ارسال‌ها: 3,204
امتیاز: 7,746
امتیاز این پست: 4
#54
26-02-2016, 01:44 AM
یادش به خیر عجب تاپیکی بود خیلی ها نظر میدادن!

راستش وقتی دلیلی برای موندن نداری باید بری خوب، راه دیگه ای دارین بسم الله!

بااحترام،
ترکان
ناخواناترین نوشته ها از قوی ترین حافظه ها ماندگارترند...
دوستان گرامی لطفا سوالتون رو در مرتبط ترین انجمن و فقط یکبار بپرسید. از پاسخ دادن به سوالات خصوصی و عمومی در پیام خصوصی معذورم.
نقل قول  

آفلاین iman7
AcademiaCafe Masters Student
***
نقل قول
 
ارسال‌ها: 235
امتیاز: 649
امتیاز این پست: 11
#55
27-02-2016, 01:25 AM
این متنو قبلا توی فروم دیگه ای نوشتم.
دیدم ترکان جان خیلی هوس پست جدید کرده گفتم اینو کپی کنم اینجا:

من 7 سال تو دانشگاه آزاد و موسسات آموزش عالی درس دادم. در کنارش 2 سال خدمت رو امریه بودم توی یه اداره و با محیط اداری هم آشنا هستم. 6 ماه هم تو کارخونه کار کردم. یعنی 3 تا محیط مختلف.
رومن رولان گفته "هیچ چیز به اندازه عشقی که منظور مشخصی دارد فرساینده نیست." به نظر من هیچ چیز به اندازه کار کردن تو محیطی که منظور مشخصی ندارد فرساینده نیست.
توی اداره کار من همه چیز بود . یعنی هرکاری که کارمندهای رسمی انجامش نمی دادن. (کارمندهای رسمی کار انجام می دن؟) ساعت مفید کار کارمند رسمی زیر نیم ساعت بود و مال من با وجودی که مسئول آمار و بازدید و سایت و برنامه ریزی و اختصاص سوخت و... بودم، 3 ساعت. بقیه اش هم به اینترنت و کتاب و روزنامه و غیبت و صبحانه جمعی می گذشت. ملغمه ای از نامه نگاری بی سروته ارگان های مختلف برای هیچ - تهیه آماری که هیچ کجا استفاده نشد - بازدید از جاهایی که هیچ فرقی با دفعه قبل نداشتن. متحیرم که بقیه چطور تحمل می کردن و خسته نمی شدن. یعنی من 6-7 سال درس خوندم که تازه برای سربازی با پارتی پاشم بیام اینجا به عنوان امتیاز؟
تو 6 ماهی که تو کارخونه بودم زمان رکود کار بود و عملا تعطیل. به من یه گوشه دنج داده بودن که اول حالیم نبود و دنبال مشخص شدن وضعیتم بودم. بعد فهمیدم باید سرمو بندازم پایین و دیده نشم. تو اون مدت تنها کار مفیدم استفاده از کامپیوتر اونجا برای نوشتن 2 تا مقاله بود! بعد 6 ماه گفتن باید بری فلان بخش و کارت هم اینه که نقشه هایی که از دفتر مرکزی میاد رو چک کنی. حالا نقشه فکر نکنید نقشه نیروگاهه، نقشه ورقهای مستطیلی برای ساختن ستون. یعنی اینکارو به یه کاردانی نقشه کشی بدی هم میتونه انجام بده. یعنی من 6-7 سال درس خوندم که بیام این کارو بکنم؟
و اما گل سرسبد کارها یعنی استاد دانشگاه: تمام این مدت تدریس سعی کردم چیزی رو که بلدم و باید، تدریس کنم. یعنی فقط وظیفه خودمو انجام بدم و کاری نداشته باشم سیستم آموزش عالی کجاها داره میره. تا الان هم همیشه از دست متنفذین دانشگاه یعنی رئیس و معاون و آموزش و ... فرار کردم که تن به خواسته هاشون برای خیرات نمره ندم. ترم پیش معاون آموزشی و رئیس دانشگاه منو خواستن صریحا می گن آمار افتاده و مشروطی ما بالاس و اینطوری مشتریا دارن می پرن! می گم این دانشجویان عزیز شما که مشروط می شن ورقه سفید تحویل دادن وگرنه من به ازای اسم و فامیل و شماره دانشجویی 5 نمره می دم. بعدا که نمودار می زنم اون 5 می شه 10! می گن خوب سفید بدن چرا تو به اونا هم نمره نمی دی. تازه این دانشگاه مورد نظر امسال مجوز کارشناسی ارشد مهندسی هم گرفته می خواد فارغ التحصیل ارشد هم تربیت کنه! از درآمدش هم که نگم.
تازه به این نتیجه رسیدم که باید می رفتم دنبال کار آزاد. مغازه باز کنم برم پشت دخل. البته درآمدش خوبه. یعنی من 6-7 سال درس خوندم که بیام این کارو بکنم؟
اگه درس نخونده بودم فست فود باز می کردم الان کلی وضعم خوب بود. یعنی این درس خودن پدر ما رو درآورده. بدون هیچ منظور مشخصی واردش شدیم و دیگه نمی شه آمد بیرون و حالا داره منو با خودش به کشور غریب هم می بره.
نقل قول  

آفلاین Dr_darya
AcademiaCafe Senior Undergrad
**
نقل قول
 
ارسال‌ها: 21
امتیاز: 10
امتیاز این پست: 1
#56
17-12-2016, 09:35 AM
اینم داستان من
من دانش اموز خیلی درسخونی بودم تا سوم دبیرستان اما یهو جا زدم افتادم ب روغن سوزی اما پارسال که اولین سال پشت کنکورم بود روزی ۱۴ ساعت خوندم دم کنکور از استرس به این فکر افتادم که از ایران برم بابام قول داد اگه قبول نشم میرم برا همین وقتی اخرین بار رفتم فرانسه و اسپانیا بیشتر دقت کردم دیدم بابا مردم اینجا زندگی میکنننن اینا تو بهشتن منم به. فکر افتادم دیدم مادر پدرم ک دکترن اینجا به جایی نرسیدن فقد الکی اسم دارن به مامانم پیشنهاد دادم چند ماه رو مخشون پاتیناژ رفتم تا یزره قبول کردن که با هم بریم که ما هم زندگی کنیم انید وارم درست راهو برم
نقل قول  

آفلاین Na123
AcademiaCafe Senior Undergrad
**
نقل قول
 
ارسال‌ها: 14
امتیاز: 0
امتیاز این پست: 0
#57
26-12-2016, 12:06 AM (آخرین تغییر در ارسال: 26-12-2016, 12:07 AM توسط Na123.)
جالبه!
همه دلشون پره!
من خیل دوست دارم تو یکی از چهار تا دانشگاه اول تهران استاد بشم ولی متوجه شدم که یه عده اون جا رو ارث پدریشون میدونند و کسی رو راه نمی دهند!
جالبه بدونید که کاظم بشارتی اینقدر از هیئت علمی بودن نرفت کنار تا مرد!!!
یه جایی خوندم کسی که از یل دکترا داشت رو برای هیئت علمی یزد قبول نکردند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
حالا استاد های تهران که استاتید بقیه دانشگاه ها رو ادم هم حساب نمی کنند که دیگه جای خود دارد!!!!!!
من حاضر نیستم از خواسته ام دست بکشم و فکر می کنم حتی اگه بتونم تو یه دانشگاه رنک زیر صد امریکا هم استاد شم بهتر از اینجاست
به امید موفقیت برای همه
نقل قول  

جدیدتر | قدیمی‌تر
صفحه‌ها (6): « قبلی 1 2 3 4 5 6


Reddit   Facebook   Twitter  
  • نمایش نسخه قابل چاپ
پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع:
1 مهمان

  • AcademiaCafe
  • بازگشت به بالا
  • نسخه موبایل
  • نشانه‌گذاری همه انجمن‌ها به عنوان خوانده شده
  • تماس با ما
زمان کنونی: 15-06-2025، 07:26 PM powered by: MyBB, © 2002-2025 MyBB Group.
حالت خطی
حالت موضوعی