27-02-2016, 01:25 AM
این متنو قبلا توی فروم دیگه ای نوشتم.
دیدم ترکان جان خیلی هوس پست جدید کرده گفتم اینو کپی کنم اینجا:
من 7 سال تو دانشگاه آزاد و موسسات آموزش عالی درس دادم. در کنارش 2 سال خدمت رو امریه بودم توی یه اداره و با محیط اداری هم آشنا هستم. 6 ماه هم تو کارخونه کار کردم. یعنی 3 تا محیط مختلف.
رومن رولان گفته "هیچ چیز به اندازه عشقی که منظور مشخصی دارد فرساینده نیست." به نظر من هیچ چیز به اندازه کار کردن تو محیطی که منظور مشخصی ندارد فرساینده نیست.
توی اداره کار من همه چیز بود . یعنی هرکاری که کارمندهای رسمی انجامش نمی دادن. (کارمندهای رسمی کار انجام می دن؟) ساعت مفید کار کارمند رسمی زیر نیم ساعت بود و مال من با وجودی که مسئول آمار و بازدید و سایت و برنامه ریزی و اختصاص سوخت و... بودم، 3 ساعت. بقیه اش هم به اینترنت و کتاب و روزنامه و غیبت و صبحانه جمعی می گذشت. ملغمه ای از نامه نگاری بی سروته ارگان های مختلف برای هیچ - تهیه آماری که هیچ کجا استفاده نشد - بازدید از جاهایی که هیچ فرقی با دفعه قبل نداشتن. متحیرم که بقیه چطور تحمل می کردن و خسته نمی شدن. یعنی من 6-7 سال درس خوندم که تازه برای سربازی با پارتی پاشم بیام اینجا به عنوان امتیاز؟
تو 6 ماهی که تو کارخونه بودم زمان رکود کار بود و عملا تعطیل. به من یه گوشه دنج داده بودن که اول حالیم نبود و دنبال مشخص شدن وضعیتم بودم. بعد فهمیدم باید سرمو بندازم پایین و دیده نشم. تو اون مدت تنها کار مفیدم استفاده از کامپیوتر اونجا برای نوشتن 2 تا مقاله بود! بعد 6 ماه گفتن باید بری فلان بخش و کارت هم اینه که نقشه هایی که از دفتر مرکزی میاد رو چک کنی. حالا نقشه فکر نکنید نقشه نیروگاهه، نقشه ورقهای مستطیلی برای ساختن ستون. یعنی اینکارو به یه کاردانی نقشه کشی بدی هم میتونه انجام بده. یعنی من 6-7 سال درس خوندم که بیام این کارو بکنم؟
و اما گل سرسبد کارها یعنی استاد دانشگاه: تمام این مدت تدریس سعی کردم چیزی رو که بلدم و باید، تدریس کنم. یعنی فقط وظیفه خودمو انجام بدم و کاری نداشته باشم سیستم آموزش عالی کجاها داره میره. تا الان هم همیشه از دست متنفذین دانشگاه یعنی رئیس و معاون و آموزش و ... فرار کردم که تن به خواسته هاشون برای خیرات نمره ندم. ترم پیش معاون آموزشی و رئیس دانشگاه منو خواستن صریحا می گن آمار افتاده و مشروطی ما بالاس و اینطوری مشتریا دارن می پرن! می گم این دانشجویان عزیز شما که مشروط می شن ورقه سفید تحویل دادن وگرنه من به ازای اسم و فامیل و شماره دانشجویی 5 نمره می دم. بعدا که نمودار می زنم اون 5 می شه 10! می گن خوب سفید بدن چرا تو به اونا هم نمره نمی دی. تازه این دانشگاه مورد نظر امسال مجوز کارشناسی ارشد مهندسی هم گرفته می خواد فارغ التحصیل ارشد هم تربیت کنه! از درآمدش هم که نگم.
تازه به این نتیجه رسیدم که باید می رفتم دنبال کار آزاد. مغازه باز کنم برم پشت دخل. البته درآمدش خوبه. یعنی من 6-7 سال درس خوندم که بیام این کارو بکنم؟
اگه درس نخونده بودم فست فود باز می کردم الان کلی وضعم خوب بود. یعنی این درس خودن پدر ما رو درآورده. بدون هیچ منظور مشخصی واردش شدیم و دیگه نمی شه آمد بیرون و حالا داره منو با خودش به کشور غریب هم می بره.
دیدم ترکان جان خیلی هوس پست جدید کرده گفتم اینو کپی کنم اینجا:
من 7 سال تو دانشگاه آزاد و موسسات آموزش عالی درس دادم. در کنارش 2 سال خدمت رو امریه بودم توی یه اداره و با محیط اداری هم آشنا هستم. 6 ماه هم تو کارخونه کار کردم. یعنی 3 تا محیط مختلف.
رومن رولان گفته "هیچ چیز به اندازه عشقی که منظور مشخصی دارد فرساینده نیست." به نظر من هیچ چیز به اندازه کار کردن تو محیطی که منظور مشخصی ندارد فرساینده نیست.
توی اداره کار من همه چیز بود . یعنی هرکاری که کارمندهای رسمی انجامش نمی دادن. (کارمندهای رسمی کار انجام می دن؟) ساعت مفید کار کارمند رسمی زیر نیم ساعت بود و مال من با وجودی که مسئول آمار و بازدید و سایت و برنامه ریزی و اختصاص سوخت و... بودم، 3 ساعت. بقیه اش هم به اینترنت و کتاب و روزنامه و غیبت و صبحانه جمعی می گذشت. ملغمه ای از نامه نگاری بی سروته ارگان های مختلف برای هیچ - تهیه آماری که هیچ کجا استفاده نشد - بازدید از جاهایی که هیچ فرقی با دفعه قبل نداشتن. متحیرم که بقیه چطور تحمل می کردن و خسته نمی شدن. یعنی من 6-7 سال درس خوندم که تازه برای سربازی با پارتی پاشم بیام اینجا به عنوان امتیاز؟
تو 6 ماهی که تو کارخونه بودم زمان رکود کار بود و عملا تعطیل. به من یه گوشه دنج داده بودن که اول حالیم نبود و دنبال مشخص شدن وضعیتم بودم. بعد فهمیدم باید سرمو بندازم پایین و دیده نشم. تو اون مدت تنها کار مفیدم استفاده از کامپیوتر اونجا برای نوشتن 2 تا مقاله بود! بعد 6 ماه گفتن باید بری فلان بخش و کارت هم اینه که نقشه هایی که از دفتر مرکزی میاد رو چک کنی. حالا نقشه فکر نکنید نقشه نیروگاهه، نقشه ورقهای مستطیلی برای ساختن ستون. یعنی اینکارو به یه کاردانی نقشه کشی بدی هم میتونه انجام بده. یعنی من 6-7 سال درس خوندم که بیام این کارو بکنم؟
و اما گل سرسبد کارها یعنی استاد دانشگاه: تمام این مدت تدریس سعی کردم چیزی رو که بلدم و باید، تدریس کنم. یعنی فقط وظیفه خودمو انجام بدم و کاری نداشته باشم سیستم آموزش عالی کجاها داره میره. تا الان هم همیشه از دست متنفذین دانشگاه یعنی رئیس و معاون و آموزش و ... فرار کردم که تن به خواسته هاشون برای خیرات نمره ندم. ترم پیش معاون آموزشی و رئیس دانشگاه منو خواستن صریحا می گن آمار افتاده و مشروطی ما بالاس و اینطوری مشتریا دارن می پرن! می گم این دانشجویان عزیز شما که مشروط می شن ورقه سفید تحویل دادن وگرنه من به ازای اسم و فامیل و شماره دانشجویی 5 نمره می دم. بعدا که نمودار می زنم اون 5 می شه 10! می گن خوب سفید بدن چرا تو به اونا هم نمره نمی دی. تازه این دانشگاه مورد نظر امسال مجوز کارشناسی ارشد مهندسی هم گرفته می خواد فارغ التحصیل ارشد هم تربیت کنه! از درآمدش هم که نگم.
تازه به این نتیجه رسیدم که باید می رفتم دنبال کار آزاد. مغازه باز کنم برم پشت دخل. البته درآمدش خوبه. یعنی من 6-7 سال درس خوندم که بیام این کارو بکنم؟
اگه درس نخونده بودم فست فود باز می کردم الان کلی وضعم خوب بود. یعنی این درس خودن پدر ما رو درآورده. بدون هیچ منظور مشخصی واردش شدیم و دیگه نمی شه آمد بیرون و حالا داره منو با خودش به کشور غریب هم می بره.