04-12-2011, 06:24 PM
درود،
حالا که این تاپیک به جریان افتاده شاید بد نباشه من هم مروری برروی زندگیم داشته باشم.
برخلاف اکثر دوستان که یکم دور بفکر خارج افتادند من از حدود ترم دوم لیسانس جرقه اولیه به ذهنم آمد .قضیه از این قرار بود که من در یک دانشکده پزشکی قبول شدم ( رشته پزشکی نبودم)اولین چیزی که به محض ورود ذهن مرا شدیدا بخود مشغول کرد این بود که چرا من پزشکی قبول نشدم؟ . دلیلش کاملا مشخص بود بدلیل شرایط نامساعد زندگی ! نه کم تلاشی و هوش پایین من چون با دیدن بچه ها پزشکی دریافتم که من هیچ چیزی از اونها کم نداشتم!
تصمیم گرفتم سریع انصراف بدم برم سربازی و بعد دوباره کنکور بدم برم پزشکی یا دندانپزشکی. این تصمیم من بخاطر علاقه به این رشته ها نبود بلکه بخاطری تبعیضی بود که بین اساتید پزشک با اساتید phd از هر نظر می دیدم و باخودم گفتم من دکترا هم در این رشته بگیرم بازهم تبعیض هست و واقعا تبعیض دردناکیه.
دمد دم های انصراف بودم که به اتاق یک استاد پزشک و یک اتاق غیر پزشک رفتم برای مشورت و درواقع گرفتن تایید. هر دونفر را واقعا از هر نظر قبول داشتم هر دونفر بلافاصله خارج را برای من مثال زدند که آنجا علم،با ارزش است و فرقی نمیکند شما چه رشته ایی هستی وهر متخصصی جایگاه خود را در خارج از کشور دارد.
و این تبعیض به این نحو بسیار فاحش فقط در ایران و کشورهای جهان سوم است. من هم که تشنه حق بودم! کمی بیشتر تحقیق کردم و دیدم که درسته خارج مدینه فاضله نیست اما اینگونه نیست که بعد از گرفتن دکترا در یک رشته مجبور بشی بفکر راننده تاکسی شدن و کار آزاد بیافتی و یک پزشک متخصص که اندازه تو درس خوانده وشایدم کمتر ده برابر( و بیشتر) از تو حقوق داشته باشه البته در خارج این تفاوت هست ولی نه به این شدت.
دیگه یواش یواش که بزرگتر شدم روز به روز از اوضاع شعور اجتماعی و فرهنگی ، سی یا سی و پایینه افراد خسته شدم و بتدریج در مقطع بالاتر سطح علمی بسیار پایین برخی اساتید و برخی دانشگاهها مزید بر علت شدند که هیچ جایگاهی نتونم واسه خودم در این سیستم متصور شوم.
و الان دلیل اصلی خودم برای مهاجرت را اوضاع اجتماعی ، فرهنگی و .. می دانم تا دلایل علمی و کم بودن حقوق، زیرا همچنان معتقدم که شرایط ایران با همه مشکلاتی که داره می توانم از نظر علمی خودم را به سطح استاندارد های بین المللی برسانم و با توجه به شناختی که از قابلیت های خودم دارم می توانم از نظر مالی هم خودم را بسطح قابل قبولی (حتی در بازار آزاد و کسب و کار ) برسانم و لی مشکلات فرهنگی و اجتماعی .. موجود غیر قابل تحمل شده اند.
همگی سربلند باشید
حالا که این تاپیک به جریان افتاده شاید بد نباشه من هم مروری برروی زندگیم داشته باشم.
برخلاف اکثر دوستان که یکم دور بفکر خارج افتادند من از حدود ترم دوم لیسانس جرقه اولیه به ذهنم آمد .قضیه از این قرار بود که من در یک دانشکده پزشکی قبول شدم ( رشته پزشکی نبودم)اولین چیزی که به محض ورود ذهن مرا شدیدا بخود مشغول کرد این بود که چرا من پزشکی قبول نشدم؟ . دلیلش کاملا مشخص بود بدلیل شرایط نامساعد زندگی ! نه کم تلاشی و هوش پایین من چون با دیدن بچه ها پزشکی دریافتم که من هیچ چیزی از اونها کم نداشتم!
تصمیم گرفتم سریع انصراف بدم برم سربازی و بعد دوباره کنکور بدم برم پزشکی یا دندانپزشکی. این تصمیم من بخاطر علاقه به این رشته ها نبود بلکه بخاطری تبعیضی بود که بین اساتید پزشک با اساتید phd از هر نظر می دیدم و باخودم گفتم من دکترا هم در این رشته بگیرم بازهم تبعیض هست و واقعا تبعیض دردناکیه.
دمد دم های انصراف بودم که به اتاق یک استاد پزشک و یک اتاق غیر پزشک رفتم برای مشورت و درواقع گرفتن تایید. هر دونفر را واقعا از هر نظر قبول داشتم هر دونفر بلافاصله خارج را برای من مثال زدند که آنجا علم،با ارزش است و فرقی نمیکند شما چه رشته ایی هستی وهر متخصصی جایگاه خود را در خارج از کشور دارد.
و این تبعیض به این نحو بسیار فاحش فقط در ایران و کشورهای جهان سوم است. من هم که تشنه حق بودم! کمی بیشتر تحقیق کردم و دیدم که درسته خارج مدینه فاضله نیست اما اینگونه نیست که بعد از گرفتن دکترا در یک رشته مجبور بشی بفکر راننده تاکسی شدن و کار آزاد بیافتی و یک پزشک متخصص که اندازه تو درس خوانده وشایدم کمتر ده برابر( و بیشتر) از تو حقوق داشته باشه البته در خارج این تفاوت هست ولی نه به این شدت.
دیگه یواش یواش که بزرگتر شدم روز به روز از اوضاع شعور اجتماعی و فرهنگی ، سی یا سی و پایینه افراد خسته شدم و بتدریج در مقطع بالاتر سطح علمی بسیار پایین برخی اساتید و برخی دانشگاهها مزید بر علت شدند که هیچ جایگاهی نتونم واسه خودم در این سیستم متصور شوم.
و الان دلیل اصلی خودم برای مهاجرت را اوضاع اجتماعی ، فرهنگی و .. می دانم تا دلایل علمی و کم بودن حقوق، زیرا همچنان معتقدم که شرایط ایران با همه مشکلاتی که داره می توانم از نظر علمی خودم را به سطح استاندارد های بین المللی برسانم و با توجه به شناختی که از قابلیت های خودم دارم می توانم از نظر مالی هم خودم را بسطح قابل قبولی (حتی در بازار آزاد و کسب و کار ) برسانم و لی مشکلات فرهنگی و اجتماعی .. موجود غیر قابل تحمل شده اند.
همگی سربلند باشید
ما فراموش شده گانیم جز نعره صدایی نیست...
ما زنده کفن شده گانیم جز دریدن راهی نیست..
ما زنده کفن شده گانیم جز دریدن راهی نیست..