سلام،
اگه بر میگشتم عقب اولن تجربی میخوندم ... اگه نه ... کامپیوتر میخوندم .... برق نمی خوندم .... اگه نه یه شهر دیگه میخوندم .... اگه نه ارشد نمیخوندم صددرصد میرفتم سربازی ....اگه نه همون ترم اول انصراف میدادم باز میرفتم سربازی.... اگه نه ارشد رو میرفتم ترکیه اصلا ایران نمیموندم.... دیگه بیشتر از این دنده عقب نمی کشه ...
پست های شما دوستان رو که میخونم واقعا دو دل میشم.... دقیقا از 2009 دارم فروم های اپلای رو یکی یکی میخونم و پست به پست. وقتی یکی می نوشت اکسپت شدم با فاند خوشحال میشدم یا وقتی ریجکت میشد دلم میشکست، چون واقعا حس هم دردی داشتم باهاش.... مشکلات اپلای رو میدونم فوایدش رو هم می دونم... زندگی اونور رو هم میدونم... میدونم اگه اونور آب بدشانسی بیاری فقط خداست که میتونه کمکت کنه مثلا پاسپورت گم بشه یا زبونم لال مریض بشی یا چی بگم نمی تونم به راحتی بنویسم... ولی نمی دونم چرا میخوام اپلای کنم؟.... شاید بیشتر به این دلیل هست که مشکلات اینجا رو از نزدیک می بینم ولی نمی تونم و بعضا نمیخوام حل کنم.... شایدم نمیدونم اونور چه خبره؟ فقط آب دهنم میریزه میگم آخه آلمان مگه میشه بد باشه ... 75 میلیون جمعیت قدرت اقتصادی ... آمریکا شیطان بزرگ ... کانادا کشور رویاها ... بیچاره فنلاندی ها خجالتی هستن با من کاری ندارن...
همه چی به هم گره خورده .... همین چند وقت پیش یه پیشنهاد دوستانه برای کار از طرف یه دوست عزیز بهم پیشنهاد شد ولی چی بگم نتونستم جایی تو برنامه هام واسش پیدا کنم... الانم اصلا جرات ندارم ازش عذرخواهی کنم....
همین که میگن وقت ویزات اومد ولی موقع بلند شدن هواپیما با بغض میگی ای کاش وطن جایی برای موندن بود تنم میلرزه...
همین که یکی از اعضای فروم میگه الان آمریکام بچه هم دارم ولی از اینکه مادربزرگش میخواد ببینه نوه اش رو ولی فقط اسکایپی میشه تنم میلرزه.... نمی دونم ... واقعا نمی دونم... الان باید تافل میدادم ولی دارم پایان نامه کار میکنم... ازطرفی... هیچی ولش کن ....
فقط میخوام بگم الان اپلای هم یکی از گزینه های روی میز واسه همه شده .... تلویزیون نشون میداد یکی از پزشکانی که فکر کنم 1333 یا همون سالها با خانومش رفته بود آمریکا ... میگفت جزو اولین هایی بود که آمریکا میرفت .... 90 و خورده ای سال داشت... خانومش گریه میکرد میگفت من که یک ساعت از خونواده دور نبودم بعد رفتن بیش از 7 سال ندیدمشون... چت هم نبود و فقط نامه ... اون هم چند ماه طول میکشد برسه ... خواستم بگم ایشون که واسه تخصص داشت میرفت قبلش تهران خونده بود ولی الان تو خود رشته برق شما هیچ دانشگاه معتبر و سرشناسی پیدا نمی کنی یک ایرانی اونجا نباشه همه جای دنیا هم هستن ... افتخار بسیار بزرگی هم هستن .... به قول بازاری ها مثل اینه که دست تو این کار زیاد شده .... خود هند و چین و پاکستان و غیره و غیره .... وبلاگ های عزیزانمون رو که میخونم بعضا می بینم حتی از افغانستان هم اونجا میخونن ... نمی گم بده ولی اینکه بتونی کورسوی امیدت رو از این راه پیدا کنی سخته... وقت میخواد پول میخواد حوصله میخواد صبر میخواد از همه مهمتر ایمان میخواد نا امید نشی...
من خودم رو بگم اگه برم اروپا یا کانادا دکترا بگیرم برگردم یعنی ممکنه هیئت علمی بشم ... نه ! پس چی بمونم اونور از صفر شروع کنم ... نمی دونم ... درسته خیلی ها اینکار رو کردن و موفق هم هستن خدارا شکر ...
یه چیزی هم اضافه کنم که تلاش برای آبادی و سرافرازی مملکت، جدای از این بحث هاست و نباید با این مباحث قاطی بشه این فقط نظر من درمورد اپلای بود
اگه بر میگشتم عقب اولن تجربی میخوندم ... اگه نه ... کامپیوتر میخوندم .... برق نمی خوندم .... اگه نه یه شهر دیگه میخوندم .... اگه نه ارشد نمیخوندم صددرصد میرفتم سربازی ....اگه نه همون ترم اول انصراف میدادم باز میرفتم سربازی.... اگه نه ارشد رو میرفتم ترکیه اصلا ایران نمیموندم.... دیگه بیشتر از این دنده عقب نمی کشه ...
پست های شما دوستان رو که میخونم واقعا دو دل میشم.... دقیقا از 2009 دارم فروم های اپلای رو یکی یکی میخونم و پست به پست. وقتی یکی می نوشت اکسپت شدم با فاند خوشحال میشدم یا وقتی ریجکت میشد دلم میشکست، چون واقعا حس هم دردی داشتم باهاش.... مشکلات اپلای رو میدونم فوایدش رو هم می دونم... زندگی اونور رو هم میدونم... میدونم اگه اونور آب بدشانسی بیاری فقط خداست که میتونه کمکت کنه مثلا پاسپورت گم بشه یا زبونم لال مریض بشی یا چی بگم نمی تونم به راحتی بنویسم... ولی نمی دونم چرا میخوام اپلای کنم؟.... شاید بیشتر به این دلیل هست که مشکلات اینجا رو از نزدیک می بینم ولی نمی تونم و بعضا نمیخوام حل کنم.... شایدم نمیدونم اونور چه خبره؟ فقط آب دهنم میریزه میگم آخه آلمان مگه میشه بد باشه ... 75 میلیون جمعیت قدرت اقتصادی ... آمریکا شیطان بزرگ ... کانادا کشور رویاها ... بیچاره فنلاندی ها خجالتی هستن با من کاری ندارن...
همه چی به هم گره خورده .... همین چند وقت پیش یه پیشنهاد دوستانه برای کار از طرف یه دوست عزیز بهم پیشنهاد شد ولی چی بگم نتونستم جایی تو برنامه هام واسش پیدا کنم... الانم اصلا جرات ندارم ازش عذرخواهی کنم....
همین که میگن وقت ویزات اومد ولی موقع بلند شدن هواپیما با بغض میگی ای کاش وطن جایی برای موندن بود تنم میلرزه...
همین که یکی از اعضای فروم میگه الان آمریکام بچه هم دارم ولی از اینکه مادربزرگش میخواد ببینه نوه اش رو ولی فقط اسکایپی میشه تنم میلرزه.... نمی دونم ... واقعا نمی دونم... الان باید تافل میدادم ولی دارم پایان نامه کار میکنم... ازطرفی... هیچی ولش کن ....
فقط میخوام بگم الان اپلای هم یکی از گزینه های روی میز واسه همه شده .... تلویزیون نشون میداد یکی از پزشکانی که فکر کنم 1333 یا همون سالها با خانومش رفته بود آمریکا ... میگفت جزو اولین هایی بود که آمریکا میرفت .... 90 و خورده ای سال داشت... خانومش گریه میکرد میگفت من که یک ساعت از خونواده دور نبودم بعد رفتن بیش از 7 سال ندیدمشون... چت هم نبود و فقط نامه ... اون هم چند ماه طول میکشد برسه ... خواستم بگم ایشون که واسه تخصص داشت میرفت قبلش تهران خونده بود ولی الان تو خود رشته برق شما هیچ دانشگاه معتبر و سرشناسی پیدا نمی کنی یک ایرانی اونجا نباشه همه جای دنیا هم هستن ... افتخار بسیار بزرگی هم هستن .... به قول بازاری ها مثل اینه که دست تو این کار زیاد شده .... خود هند و چین و پاکستان و غیره و غیره .... وبلاگ های عزیزانمون رو که میخونم بعضا می بینم حتی از افغانستان هم اونجا میخونن ... نمی گم بده ولی اینکه بتونی کورسوی امیدت رو از این راه پیدا کنی سخته... وقت میخواد پول میخواد حوصله میخواد صبر میخواد از همه مهمتر ایمان میخواد نا امید نشی...
من خودم رو بگم اگه برم اروپا یا کانادا دکترا بگیرم برگردم یعنی ممکنه هیئت علمی بشم ... نه ! پس چی بمونم اونور از صفر شروع کنم ... نمی دونم ... درسته خیلی ها اینکار رو کردن و موفق هم هستن خدارا شکر ...
یه چیزی هم اضافه کنم که تلاش برای آبادی و سرافرازی مملکت، جدای از این بحث هاست و نباید با این مباحث قاطی بشه این فقط نظر من درمورد اپلای بود
Do not predict the future, try to shape the future