بحران هویت:
شاید این سومین باره که این متن رو مینوسیم و بعد دوباره دکمه backspace رو فشار میدم. دارم توی دایره لغات پارسیم دنبال واژه هایی میگردم که تیتیر رو برای مخاطبم توضیح بدم، دایره لغاتی که به لطف یا شوربختی کمتر صحبت کردن زبان مادریم هر روز کوچک تر و کوچک تر میشه. شاید مثل هویت ایرانی که هر روز محو تر و محو تر میشه. به نظر من ما در ایران دچار انواع و اقصام گمگشتگی هویتی هستیم. به طور واقعی شاید بتونم بگم نحوه تربیت رفتار ایرانی علت اصلی این موضوع هست. متاسفانه در فرهنگ ایرانی ما آنچنان وارد رسم و تعارفات روزمره میشیم که هیچ منیتی برامون باقی نمیونه. به نوعی این من نوعی هر روز بارها و بارها زیر پا گداشته میشه، نه توسط مردم بلکه توسط خودشخص و سپس نوبت به خانواده ای میرسه که به ترتیب یکدیگر رو زیر پا بگذاریم. خیلی راحت با این فرضیه بزرگ میشیم که این کار رو نکن زشته، وقتی ازت میپرسند هنوز گرسنه ای بگو نه..و سپس نوبت به خانواده میرسد که هر کدام نظر شخصی خودشون رو در مورد نحو زندگی شما اعمال کنند از آخه پسر/دختر رشته عکاسی رشتتست؟ و سپس به مرحله ای فامیل و اطرافیان میرسیم! میدونی اگر پسرخاله دختر عمه خاله محمود بفهمه که دختر بابا پسردایی نوه عمه اش عکاسی میخونه یعنی چی؟ میدونی پست سرمون چی میگن؟
در جامعه ایرانی ما با ترس بزرگ میشیوم..با ریا بزرگ میشیوم و با زیرپا گذاشتن بیشتر خود و خود و به همین دلیل هست که تا این اندازه در مجیط های ایرانی تنش زیاد هست. ما می آموزیم چگونه خودمون رو زیر پا بگذاریم و در خیلی مواقع دیگران را زیر پا بگذاریم..در حقیقیت، در جامعه ما حق هیچ مفهومی ندارد..
وقتی من نوعی از جامعه اینچنینی و جهان سومی به جامعه جهان اولی پا میگذارم اولین چیزی که متوجه میشیم اینه که من در حوزه رفتار اجتماعی به شدت از آمریکایی های هم سن و سال خودم عقب هستم. متوجه میشم جوانان آمریکایی هم سن و سال من ترسی از بروز دادن علاقه هاش نداره..یک دختر آمریکایی ترسی از داشتن یک تتو روی بدنش نداره..حتی، اگر خانواده اش با این امر مخالف باشند. در آمریکا قانون به سمت شما میاد و اعلام میکند بعد از سن 18 سالگی شما یک انسان بالغ هستید و میتونید برای خودتون تصمیم بگیرید. در اینجا چیزی به نام حمایت های عجیب و غریب خانواده های ایرانی و جهان سومی دیده نمیشه..به نوعی بیشتر موقع ها بعد از 18 سال فرد باید خودش کار کنه تا خرج زندگیش رو بپردازه اما ما با پدیده ای به نام زیرپاگذاشتگی شخصیت نوعی خود در خانواده و جامعه آمریکایی کمتر و کمتر روبرو میشیم. به نوعی شما در آمریکا می آموزید که چطور ماهی بگیرید و در ایران خانواده و اطرافیان آمده اند که هر روز ماهی رو به درون گلوی شما بیاندازند.
و در آخر صحبتم رو با این چند جمله تموم میکنم، خیلی وقت ها ما به این امید از محیط فرار میکنیم که محیط برای ما مناسب نیست. اما وقتی وارد جامعه به نسبت ایده الی مثل آمریکا میشیم شاید بازهم محیطمون رو مقصر جلوه بدیم..یادمون نره به طبع از جامعه ای که ازش صحبت میکنیم تاثیراتی روی ما داشته باشه. شاید خوب باشه از خودمون بپرسیم علت اینکه نرخ مطالعه در ایران تا این جد پایین هست چیه؟
who looks outside, dreams: who looks inside awakes.
کمی به درون خودمون بنگریم هم بد نیست!
متن بالا تنها و تنها نظرات شخصی بنده در مورد جامعه ای که در ایران بود و قصد توهین به هیچ شخص خاصی رو نداشتم.
شاید این سومین باره که این متن رو مینوسیم و بعد دوباره دکمه backspace رو فشار میدم. دارم توی دایره لغات پارسیم دنبال واژه هایی میگردم که تیتیر رو برای مخاطبم توضیح بدم، دایره لغاتی که به لطف یا شوربختی کمتر صحبت کردن زبان مادریم هر روز کوچک تر و کوچک تر میشه. شاید مثل هویت ایرانی که هر روز محو تر و محو تر میشه. به نظر من ما در ایران دچار انواع و اقصام گمگشتگی هویتی هستیم. به طور واقعی شاید بتونم بگم نحوه تربیت رفتار ایرانی علت اصلی این موضوع هست. متاسفانه در فرهنگ ایرانی ما آنچنان وارد رسم و تعارفات روزمره میشیم که هیچ منیتی برامون باقی نمیونه. به نوعی این من نوعی هر روز بارها و بارها زیر پا گداشته میشه، نه توسط مردم بلکه توسط خودشخص و سپس نوبت به خانواده ای میرسه که به ترتیب یکدیگر رو زیر پا بگذاریم. خیلی راحت با این فرضیه بزرگ میشیم که این کار رو نکن زشته، وقتی ازت میپرسند هنوز گرسنه ای بگو نه..و سپس نوبت به خانواده میرسد که هر کدام نظر شخصی خودشون رو در مورد نحو زندگی شما اعمال کنند از آخه پسر/دختر رشته عکاسی رشتتست؟ و سپس به مرحله ای فامیل و اطرافیان میرسیم! میدونی اگر پسرخاله دختر عمه خاله محمود بفهمه که دختر بابا پسردایی نوه عمه اش عکاسی میخونه یعنی چی؟ میدونی پست سرمون چی میگن؟
در جامعه ایرانی ما با ترس بزرگ میشیوم..با ریا بزرگ میشیوم و با زیرپا گذاشتن بیشتر خود و خود و به همین دلیل هست که تا این اندازه در مجیط های ایرانی تنش زیاد هست. ما می آموزیم چگونه خودمون رو زیر پا بگذاریم و در خیلی مواقع دیگران را زیر پا بگذاریم..در حقیقیت، در جامعه ما حق هیچ مفهومی ندارد..
وقتی من نوعی از جامعه اینچنینی و جهان سومی به جامعه جهان اولی پا میگذارم اولین چیزی که متوجه میشیم اینه که من در حوزه رفتار اجتماعی به شدت از آمریکایی های هم سن و سال خودم عقب هستم. متوجه میشم جوانان آمریکایی هم سن و سال من ترسی از بروز دادن علاقه هاش نداره..یک دختر آمریکایی ترسی از داشتن یک تتو روی بدنش نداره..حتی، اگر خانواده اش با این امر مخالف باشند. در آمریکا قانون به سمت شما میاد و اعلام میکند بعد از سن 18 سالگی شما یک انسان بالغ هستید و میتونید برای خودتون تصمیم بگیرید. در اینجا چیزی به نام حمایت های عجیب و غریب خانواده های ایرانی و جهان سومی دیده نمیشه..به نوعی بیشتر موقع ها بعد از 18 سال فرد باید خودش کار کنه تا خرج زندگیش رو بپردازه اما ما با پدیده ای به نام زیرپاگذاشتگی شخصیت نوعی خود در خانواده و جامعه آمریکایی کمتر و کمتر روبرو میشیم. به نوعی شما در آمریکا می آموزید که چطور ماهی بگیرید و در ایران خانواده و اطرافیان آمده اند که هر روز ماهی رو به درون گلوی شما بیاندازند.
و در آخر صحبتم رو با این چند جمله تموم میکنم، خیلی وقت ها ما به این امید از محیط فرار میکنیم که محیط برای ما مناسب نیست. اما وقتی وارد جامعه به نسبت ایده الی مثل آمریکا میشیم شاید بازهم محیطمون رو مقصر جلوه بدیم..یادمون نره به طبع از جامعه ای که ازش صحبت میکنیم تاثیراتی روی ما داشته باشه. شاید خوب باشه از خودمون بپرسیم علت اینکه نرخ مطالعه در ایران تا این جد پایین هست چیه؟
who looks outside, dreams: who looks inside awakes.
کمی به درون خودمون بنگریم هم بد نیست!
متن بالا تنها و تنها نظرات شخصی بنده در مورد جامعه ای که در ایران بود و قصد توهین به هیچ شخص خاصی رو نداشتم.