(30-10-2012, 01:54 PM)spt نوشته: دوستان من یه نکته در مورد سیستم این خارجی ها بگم فک کنم بد نیست،درود
ببینین خیلی با ما فرق دارن، خیلی متفاوت میبینن و کلا تفاوت های فرهنگی بین یک ایرانی و یک اروپایی یا یک آمریکایی کاملا محسوسه... (مثلا برای یک ترک یا عراقی اینطوری نیست) اما در عین حال مورد های زیادی دیده شده که با یه ایرانی ازدواج کردن و خیلی هم اوضاعشون خوبه، قضیه اینجاست که بر خلاف اونچه آقا کریم گفتن اینا اگه از یکی خوششون بیاد (صرف علاقه) کافیه که با طرف باشن و خیلی براشون قضیه ازدواج مهم نیست (یعنی میخاد باشه میخاد نباشه!!) و اتفاقا از خیلی از ما ایرانی ها هم پایبند تر هستن یا حداقل ظاهر و باطنشون یکیه... اما به محض اینکه احساس کنن علاقه ای نمونده به راحتی میرن!! (اون پایبندی ایرانی ها رو ندارن)، از یه طرف مثل ما ایرانی ها در روابط دنبال نشون دادن قدرت و ریاست نیستن، مشکلی پیش اومد و حل شد دیگه براشون حل شده واقعا و تکرارش نمیکنن، از یه طرف دیگه نه به اندازه ی ما عاطفی و احساساتی هستن و نه به اندازه ی ماعمیق، اما اینکه سخت نگیریم رو کاملا موافقم..
کلا اونا هم همونطور که گفتم زندگی رو خیلی آسون تر از ما میگیرن...
شهروز جان! خیلی سخت میگیری به نظر من، این سخت گرفتن که باعث نمیشه مثلا ازدواج موفق داشته باشی در آینده که! این باعث نا امیدی میشه به نظر من چون برای هیچ انسانی کلا ممکن نیست فرد مورد نظرش رو اونطوری که میخاد پیدا کنه، تازه شما این آشنا شدن رو هم بهش اضافه کن که نمیشه همینطوری یکی رو قضاوت کرد،
یه اصلی هست توی نویسندگی (فیلم نامه و نمایشنامه نویسی) به نام اصل حقیقت مانندی!! شما وقتی میخای یه کارکتر بسازی، مثلا یه پدر، یه شوهر یه دزد، اول باید این کارکتر ها خودشون باشن بعد چیزی که شما میخاید!!! یعنی مثلا اول یه پدر باید یه پدر باشه بعد بشه رئیس مافیا!!
توی زندگی برای انتخاب همسر طرف مقابلمون اول باید همسرمون باشه بعد میشه دید که خوبه یا بد!!!!این رو من از خیلی آدم های متاهل شنیدم و خودتون هم میتونید بپرسید که قبل از ازدواج کل چیزی که از طرف میشه طی سال ها شناخت 20 30 درصده... این رو آدم هایی که بعد دو ماه عروسی کردن میگن و آدم هایی که بعد 10 سال عروسی کردن هم میگن!! من هنوز عروسی نکردم هم میگم!! ایشالا بعدشم میگم..
به هر حال من نمیدونم تصمیمت برای ازدواج و آینده چیه، اما اگه میخای از ایران بری بدون که مشکلات بیشتری خواهی داشت برای یافتن همسری که با معیار هایی که گفتی بخونه... البته اگه بخای بعدش برگردی ایران خب میشه گفت یه مقطعه اما اگه نخای برگردی پیشنهاد من اینه که حداقل قبل از اینکه بری از ایران بگرد... ببخشید اینقد شخصی گفتم... این مسئله ی مهمیه و همیشه نمیشه خیلی راحت ازش گذشت...
مرسی عزیزم. اینکه سخت می گیرم به این خاطره که لااقل الان به دوام زندگی مشترک فکر می کنم. شما تصور می کنید بانوی گرامی که 3 مرتبه پیشتر از بنده طلاق گرفتند چقدر می تونند با شرایط سخت و یا یک خورده کمبود علاقه D: دووم بیاروند و مرتبه 4 ی در کار نباشه. یا خانومی که به زندگی پارتنری عادت کرده، من بیام بهش بگم که مثلا من از فلان نوع رفتار سنتی بیشتر خوشم میاد که بیشتر به یک طنز می مونه برای ایشون؟ اینا سخت گرفتنه؟
زندگی رو آسون می گیرن که دوامی نداره. یک سال زندگی می کنند یک بچه میارن نه پدر داره نه مادر درست حسابی! همه جا هم که نمی شه اینقدر شل بود. درک طرف مقابل، اینکه به هر حال اونم چوب خشک نیست و وابسته شده و بهتره یک مقدار کوتاه اومد شاید بشه علاقه های از دست رفته رو برگردوند و.. نمی شه که اینقدر خود محور توی زندگی عمل کرد.
بله حق با شماست نمی شه شناخت. ولی کسی که به شما داره میگه من ترجیح می دهم با معیارهای یک زندگی غربی زندگی کنم و هیچ پایبندی به نگاه سنتی ایرانی ندارم، ریسک ازدواج بسیار بالایی داره به خصوص با یکی مثل من! با عرض پوزش این نگاه ، نه تنها نگاه یک آمریکایی یا اروپایی که نگاه غالب ایرانی های مهاجر هم هست. به هممین خاطره که با ایرانی های مهاجر ازدواج کردن بسیار بسیار ریسک بالایی داره.
در هر حال، اگر قرار باشه روی معیارهای اصلی سخت نگرفت و ازدواج کرد و از طرفی هم امکان برگشت به ایران برای انتخاب وجود نداشته باشه، من به شخصه ترجیح می دم کل یوم D: ازدواجو بذارم کنار و همرنگ جماعت شم. ولی بدون حضور بچه. بعدها بعد از تثبیت موقعیت و تو سنین میانسالی (40 به بالا) هم می شه ازدواج کرد. اون موقع زندگیمون هم تثبیت شده و میایم ایران (اگه کلا بدتر از اونطرف نشده باشه D

اینا در صورتیه که به فلسفه زندگی مشترک طولانی و با دوام معتقد باشیم. بشر هزاران سال به این شکل زندگی کرده و در زندگی خونوادگی مشکلی پیش نیومده. اینکه بگیم زندگی مشترک از نوع غربیش یک تحول مثبتی بوده به نظر من خیلی ساده انگارانه است. چند درصدشون پدر یا مادر ندارند؟ اینکه خب حالا این نشد نفر بعدی، بحثش چیزدیگریه که من لااقل الان، به این نوع زندگی مشترک فکرنمی کنم.
blur عزیز، در مورد معیارهای ظاهری یا موقعیت، خیلی ها معیار اصلیشون موقعیت یا مشخصات ظاهری نیست ولی خب طبیعتا یک سری انتظارات از کسی که همسرشون هست دارند که قابل چشم پوشی نیست یا بعدها موجب سردی رو فراهم می کنه. ساده تر می گم. معیار اصلی شما برای ازدواج می تونه مسائل اخلاقی باشه ولی از بین اون افرادی که مشخصات اخلاقی مدنظر شما رو دارند کسایی روانتخاب می کنید که از لحاظ موقعیت یا شرایط ظاهری به صورت نسبی معیارهای شما رو پاس کنند. صرف معیارهای معنوی، مگر ما قراره با فرشتگان زندگی کنیم؟
بازم می گم البته شخص بهتره در خلوت خودش به این فکر کنه که خودش در چه موقعیت یا با چه معیار ظاهری هست و بعد انتخابش رو انجام بده.
تو را دوست می دارم
در آن دور دست بعید که رسالت اندامها پایان می پذیرد...
--
در فراسوهای عشق، تو را دوست می دارم،در فراسوهای پرده و رنگ..
در فراسوهای پیکرمان به من و عده دیداری بده (شاملو)
در آن دور دست بعید که رسالت اندامها پایان می پذیرد...
--
در فراسوهای عشق، تو را دوست می دارم،در فراسوهای پرده و رنگ..
در فراسوهای پیکرمان به من و عده دیداری بده (شاملو)