(30-05-2012, 12:23 PM)mhz_ir نوشته:
MaMi عزیز ببخشید زیاد سوال میکنم ولی کارم گیر.شما یا Mike عزیر اگه راجع به شرکت در کنفرانس یا آزمون زبان اطلاعی دارین بفرمایید.
میخام ببینم اگه تو آزمون تافل یا GRE ثبت نام کنم (برای اینکه برگه ثبت نام رو دانشگاه بدم)بعد میشه کنسل کنم پولشو بگیرم؟ترکیه میخام برم.
ظاهرا Mike این راهها رو رفته،دانشگاه نمیگه تافل یا GRE رو که داخلم برگزار میکنن؟!
چون چند ماه دیگه که میخام برم اون موقع هیچ کنفرانس مربوط یا نزدیک به رشتم نداره.
این سایت برای بررسی کنفرانس هاست.اگه کسی لازم داشت
من خودم برا تافل ثبت نام کرده بودم یعنی واقعا میخواستم بدم. منتها تو ایران تو سازمان سنجش! موقع ثبت نام ۱ نامهای رو میزنه به پست الکترونیکیت که بهش میگن کانفرمیشن. کاری که من کردم اون نامه کپی کردم تو ورد بعدشم به سادگی تاریخشو انداختم اون موقع که میخوام! بعدشم پرینت گرفتمو دادمش به آموزش دانشگامون! آموزشام طرف نمیتونه اسمشو به انگلیسی بنویسه چه میفهمه! خلاصه نامه دادو منم بردم وزارت علوم که اونجا یقمو گرفتند و اون آقا سریع فهمید که میخوام بیام سفارت! خلاصه ۱ کم با من حرف زدو اینا بالاخره راضی شد که بده! یعنی راضیش کردم!خلاصه بردم نظام وظیفه که اونجا دیگه یقمو گرفتند! تا زد تو سیستم کود ملی لعنتیمو گفتش که نمیشه! گفتم چرا گفتش ۱ بار رفتی تو این نیم سال! خلاصه منم مصاحبه داشتم نزدیک بود سکته کنم! ۱-۲ روزی نظام وظیفه گریه زاری کردم دیدم نه نمیشه. خلاصه اومدم وزارت اولم پیش همون مرد و داستانو گفتم. اونم گفت حاضری ۱ شیرینی به بچهای نظام وظیفه بعدی ردیف کنم بری! فک کن وزارت علوم این حرفو بزنه بعد انتظار داری رتبه کنکور طرف نفروشند! خلاصه منم ۱ ذره نگاش کردمو گفتم اوکی! خلاصه به ۱ کی زنگ زدو منو معرفی کردو فرداش رفتم که برم پیش اون یارو دیدم ۱ سرهنگی هستش که قبلان ندیده بودمش اونجا . معلوم بود تازه اومده! گفتم بذار برم باهاش حرف بزنم ببینم چی میشه! خلاصه رو به آسمون گفتم خدایا ردیفش کن! رفتمو سلام کردم . خیلی آدم خوش رویی بودش. خلاصه کلی سوال کرد:۱- کجا میخوای بری۲- برا چی میخوای بری؟ حالا چرا اونجا میخوای بری ؟ اگه امتحانتو قبول شیچی میشه؟ قبلان کجا رفتی واسه چی رفتی یعنی علمی رفتی؟ دوباره که ازم پرسید اگه قبول شی چی میشه گفتم که ایشالا شیرینیشو براتون میارم ! دیدم ۱ لب خند زدو خدنویسشو در آورد دوباره همه اون سواالارو ۱ بار دیگه ازم پرسید! بعدشم نوشت خروج بلا مانع است! بدم ۱ داد زد اون سربازارو که مسوله این کارا بود صدا زدو گفت اینو کارشو انجام بدید! منم گفتم دستت درد نکنه جناب سرهنگ و تا رومو کردم انور ۱ هوو گفت بیا اینجا! نگاش کردم گفت شیرینیشو سلوات میفرستی برای روح شهدا! منم گفتم الان خودمو کلی خانوادمو صدا میزنم دست جامی برا روح شهدا سلوات بفرستیم جناب سرهنگ که گفت آای بچه پرو! بدو برو تا نظرم عوض نشده! بعدها فهمیدم که اون کسی بود که جای اکبر حلوایی اومده!