04-02-2016, 03:53 PM
سلام
در مورد پست بالا..
یه نکاتی تو ذهنم هست، خب چون مسائل انتزاعی و شخصی هستش..انتقالش سخته.به هر حال.
از بالا رفتن سن باید وقتی ترسید که در جریان هدف زندگیمون نباشیم..وگرنه اگه مطابق خاسته هامون جلو میریم ک نباید از بالا رفتن سن نگران باشیم..چند سال پیش دقیقن مشابه این پست، من اینجا یا جای دیگه نگرانیامو گذاشتم ولی در طول زمان این نگرانی واقعن برام حل شدست..نمیگم جواب مشخصی برا سوالام پیدا کردما..ولی واقعن نگرانی دیگه ندارم..زندگی رسیدن به قله نیس..قله ای نیس..حرکت در مسیر قله هستش...این مسیر برا هر فرد مراحل مختلف با ترتیب و کم و کیف متفاوت خودشو داره.. مثلا یکی بهتره زودتر ازدواج کنه..یکی دیرتر و ..اگه ما واقعن داریم طبق ارزشهامون و اهدافمون جلو میریم انقد چیزای خوب بدست میاریم ک ارزش هزینه چند سال تاخیر در ازدواج رو داشته باشه..یه مورد دیگه.زندگی همش انتخابه..انتخاب اسون نیس..قدرت ریسک میخاد..باید بعضی چیزارو فدا کرد..چاره ای نیس...فقط نکته اینجاس بهتر رو فدای بهترین کنیم نه برعکس..به شخصه 4 5 ساله برا رفتن دارم تلاش میکنم..ولی بخاطر سربازی، زبان و پول و ..عقب افتاده..ولی بسیار راضیم..و اون نگرانی هایی ک در مورد گذر عمرداشتم الان ندارم.خب موفقیت ها در گذر عمر بدست میاد
راجب رفتن..اون اوایل سخت بود این انتخاب برام..مثلا اینکه واقعن ممکنه سال به سال ادم خانوادشو نبینه..چقد بد..ناخداگاه انقد راجب رفتن و موندن فک کردم که واقعن مثل اب خوردن رفتن رو بر موندن ترجیح داده ام..یکی از ایده الترین پیشنهادای کاری ک میتونستم تصور کنم رو بهم دادن..ولی یه لحظه منو مردد نکرد..در لحظه اول گفتم نه..چون مغایر رفتنم بود..شاید درمان درد شما هم اینه که بیشتر در جریان موضوعات رفتن قرار بگیرید و بیشتر فکر کنید..اطلاعاتتون کامل تر بشه و بعد بهتر تصمیم گیری کنید..من به شخصه به نقطه ای از اطمینان رسیدم ک اگه 5 سال دیگه هم طول بکشه نیاز باشه تا ریال اخر هم هزینه کنم باز رفتن رو بر موندن ترجیح میدم..و فک میکنم تجربیات شیرین مثلن 10 میلیون بالاکشیدن پول من، رویت بهتر اوج مشکلات اجتماعی و فرهنگی تو پروسه چند سال کار در اینجا منو کمک کرد بدونم اینجا چه خبره و به این اطمینان برسم..ولی یه نکته واضحه ک کسی ضمانت نکرده من اونجا موفقترم...فقط مهم اینه الان این فکررو میکنم و براش تلاش میکنم و همین لذتبخشه..دیگه چیز لذتبخش دیگه ای، قله ای چیزی نیس..باید فقط مسیررو پیدا کرد، ریسک کرد و از تلاش و حتی نرسیدن لذت برد..همین.
ببخشید بسیار طولانی شد.
در مورد پست بالا..
یه نکاتی تو ذهنم هست، خب چون مسائل انتزاعی و شخصی هستش..انتقالش سخته.به هر حال.
از بالا رفتن سن باید وقتی ترسید که در جریان هدف زندگیمون نباشیم..وگرنه اگه مطابق خاسته هامون جلو میریم ک نباید از بالا رفتن سن نگران باشیم..چند سال پیش دقیقن مشابه این پست، من اینجا یا جای دیگه نگرانیامو گذاشتم ولی در طول زمان این نگرانی واقعن برام حل شدست..نمیگم جواب مشخصی برا سوالام پیدا کردما..ولی واقعن نگرانی دیگه ندارم..زندگی رسیدن به قله نیس..قله ای نیس..حرکت در مسیر قله هستش...این مسیر برا هر فرد مراحل مختلف با ترتیب و کم و کیف متفاوت خودشو داره.. مثلا یکی بهتره زودتر ازدواج کنه..یکی دیرتر و ..اگه ما واقعن داریم طبق ارزشهامون و اهدافمون جلو میریم انقد چیزای خوب بدست میاریم ک ارزش هزینه چند سال تاخیر در ازدواج رو داشته باشه..یه مورد دیگه.زندگی همش انتخابه..انتخاب اسون نیس..قدرت ریسک میخاد..باید بعضی چیزارو فدا کرد..چاره ای نیس...فقط نکته اینجاس بهتر رو فدای بهترین کنیم نه برعکس..به شخصه 4 5 ساله برا رفتن دارم تلاش میکنم..ولی بخاطر سربازی، زبان و پول و ..عقب افتاده..ولی بسیار راضیم..و اون نگرانی هایی ک در مورد گذر عمرداشتم الان ندارم.خب موفقیت ها در گذر عمر بدست میاد
راجب رفتن..اون اوایل سخت بود این انتخاب برام..مثلا اینکه واقعن ممکنه سال به سال ادم خانوادشو نبینه..چقد بد..ناخداگاه انقد راجب رفتن و موندن فک کردم که واقعن مثل اب خوردن رفتن رو بر موندن ترجیح داده ام..یکی از ایده الترین پیشنهادای کاری ک میتونستم تصور کنم رو بهم دادن..ولی یه لحظه منو مردد نکرد..در لحظه اول گفتم نه..چون مغایر رفتنم بود..شاید درمان درد شما هم اینه که بیشتر در جریان موضوعات رفتن قرار بگیرید و بیشتر فکر کنید..اطلاعاتتون کامل تر بشه و بعد بهتر تصمیم گیری کنید..من به شخصه به نقطه ای از اطمینان رسیدم ک اگه 5 سال دیگه هم طول بکشه نیاز باشه تا ریال اخر هم هزینه کنم باز رفتن رو بر موندن ترجیح میدم..و فک میکنم تجربیات شیرین مثلن 10 میلیون بالاکشیدن پول من، رویت بهتر اوج مشکلات اجتماعی و فرهنگی تو پروسه چند سال کار در اینجا منو کمک کرد بدونم اینجا چه خبره و به این اطمینان برسم..ولی یه نکته واضحه ک کسی ضمانت نکرده من اونجا موفقترم...فقط مهم اینه الان این فکررو میکنم و براش تلاش میکنم و همین لذتبخشه..دیگه چیز لذتبخش دیگه ای، قله ای چیزی نیس..باید فقط مسیررو پیدا کرد، ریسک کرد و از تلاش و حتی نرسیدن لذت برد..همین.
ببخشید بسیار طولانی شد.
جهان سوم جایی است که هر کسی بخواهد مملکتش را آباد کند، خانهاش خراب میشود و هر کسی بخواهد خانهاش آباد باشد باید در تخریب مملکتش بکوشد. دکتر حسابی