آکادمیا کافه
دل نوشته های یک دانشجو عاشق علم در دانشگاه ازاد - نسخه قابل چاپ

+- آکادمیا کافه (https://www.academiacafe.com/pf)
+-- انجمن: گفتگوی خودمانی کاربران (https://www.academiacafe.com/pf/Forum-%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86)
+--- انجمن: گفتگوی خودمانی (https://www.academiacafe.com/pf/Forum-%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C)
+--- موضوع: دل نوشته های یک دانشجو عاشق علم در دانشگاه ازاد (/Thread-%D8%AF%D9%84-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DB%8C%DA%A9-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D8%AC%D9%88-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82-%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%AF%D8%B1-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%A7%D8%B2%D8%A7%D8%AF)

صفحات 1 2


دل نوشته های یک دانشجو عاشق علم در دانشگاه ازاد - over - 07-12-2016

به در خواست چند تا از دوستان تجربیات و یکم از خاطرات که مربوط به رسیدنم به  MIT رو اینجا می نویسم امید وارم مفید باشه

سعی می کنم خلاصه اش کنم تا نشه مثنوی هفتاد من!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
4 بهمن 94 بود که این فکر به سرم زد که برم سراغ اپلای، قبلا اصلا تو موود اپلای نبودم ولی فکر می کردم ممکنه بشه
شروع کردم تو سایت های اینترنتی گشتن، تبلیغات زیاد، موسسه های فراون و .... "حتی یکیش نوشته بود اخذ پذیرش صد در صد از بهتری دانشگاه های امریکا با فاند کامل" اون موقع نمیفهمیدم داره چی میگه ولی الان وقتی بهش فکر می کنم از خنده روده بر می شم
تنها چیز بدرد بخور که توی سایتشون بود فهمیدنه اینکه رنک چیه و کدوم دانشگاه ها خوبند
شروع کردم به گشتن اطلاعات ضد و نقیض بود و البته قدیمی که به طور خیلی اتفاقی این سایت رو پیدا کردم و فکر می کنم این یکی از بزرگ ترین خوش شانسی هام بود
کم کم اطلاعات مورد نیازمو به دست اوردم و هر چی می رفت جلو تر بیشتر می فهمیدم چی به چیه و البته بیشتر نا امید!!!!!
اخه هر کی می اومد و می گفت که می خوام برم MIT و stanford آن چنان ناکارش می کردند که اصلا به فکر ترک تحصیل می افتاد!
یادمه یه جا خوندم که یکی اومد و گفت " جمعش کنید دیگه اونایی که نرفتند از اون دانشگاه ها برای خودشون کوه ساختند و اونایی که رفتند به یه دانشگاه رده پایین تر دارند برا اونایی که رزومه شون بهتر از خود اونا بود در موقع اپلای، نسخه می پیچند" 
دروغ چرا، ولش خیلی خوش حال شدم که یکی پیدا شده بزنه تو برجک اینا ولی بعدش پیش خودم فکر کردم که این دوست عزیز هم یکمی تند رفته و برخوردش مناسب یه تحصیل کرده نیست!
بگذریم....
از مواردی که دوستان برای رفتن به یه همچین دانشگاه های اشاره می کردند، معدل بالای 19، جی ار ای بالای 330، تافل بالای 110، ریکام های ریسرچ واقعا قوی، حتی یکی میگفت کار اموزی توی یه دانشگه خوب اروپایی! و...................
خوب منم همه ی این ها رو قبول دارم ولی من شرایط سنجش دانشجو های جهان سوم رو اینجا "نکات مهم در ورود به ده دانشگاه اول از دیدگاه کاربران" در صفحه 3 نوشتم.
دیگه داشت چشام سیاهی می رفت، برا من که جنون علم داشتم این یه شکست سنگین تو کل زندگیم بود! ( اصلا مگه من کاری کرده بودم! )، افسردگی گرفته بودم در حد تیم ملی!!!!!!!!!!!!! تو اتاق تاریک نشسته بودم  نه حرف میزدم، نه چیزی می خوردم  و فقط به دیوار نگاه می کردم!
تا اینکه مادرم از زیر زبونم کشید که چته؟
وقتی موضوع رو براش تعریف کردم خودش مونده بود که این داره چی میگه؟
در نهایت به هر ضرب و زوری که بود منو از اون حالت در آورد ( بماند که منو پنج جلسه پیش روان شناس هم برد ).
( ادم که نمی شدم !!) با نا امیدی شروع کردم از بین اساتید و دانشگاهی ها پرس و جو کردن ولی چون دانشگاه ازاد بودم کسی چیزی نمیدونست
یه روز رفتم دانشگاه صنعتی، با هر کلکی بود از درش رفتم تو ولی افسوس که اون قدر اساتیدش مقرور بودند که حتی جواب سلام رو هم می دادند چه برسه به جواب سوال!
اون هایی هم که جواب می دادند تا می فهمیدند که دانشجوی اینجا نیستم و دانشجوی دانشگاه ازادم خیلی محترمانه با لگد منو از دفترشون می انداختند بیرون، بماند که چه متلک ها و چه کنایه هایی نمیزدند که تا نهاد ادمو می سوزوند!
منم پیش خودم می گفتم " اخه بی معرفت ها کناه من چیه که نتونستم بیام مکانیک اینجا بخونم، باور کنید من مهندسی شیمی این جا رو اوردم ولی دلم نمی خواست برم ( البته توحین نشه مهندسی شیمی هم رشته خوبیه ولی من دوست نداشتم ) اخه اساتید بووووووووووق سیستم گزینشی غلطه، تقصیر من چیه".
همین طوری یه چند باری رفتم تا گندش در اومد و نگهبانش دیگه راهم نداد!
منم که مثل سنگ پای قزوین بودم! رفتم سراغ دانشگاه تهران ولی برخوردی به مراتب بدتر دیدم!
ولی بازم تسلیم نشدم و رفتم دانشگاه شهید بهشتی و روز از نو و روزی از نو......
بی خیالش شدم و بعد از یه هفته برگشتم اصفهان.
گذشت تا یکی از دوستانم رو دیدم که رفته بود برق شریف، وقتی داشتان رو براش تعریف کردم خیلی تعجب کرده بود که من تا کجا ها پیش رفتم
اون منو به یکی از دوستانش که دانشجوی ارشد برق بود معرفی کرد و اون شخص هم منو به کسی که دکترای برق از هاروارد داشت معرفی کرد و قرار شد من اون شخص رو ببینم
فعلا بسه اگه شد یکم دیگه هم امشب می نویسم.


RE: دل نوشته های یک دانشجو عاشق علم در دانشگاه ازاد - over - 08-12-2016

این روزا به خاطر اینکه دارم به ارزوم می رسم خیلی خوش حالم
"" حمله به دانشگاه شریف "" این عنوانی هستنش برای روزی که من می خواستم با اقای دکتر ملاقات کنم و برای هر کسی که خواستم تعریف کنم این عنوان رو به کار بردم
البته از دست یه استاد ناراحتم که خواستم درمورد وقت سفارت با هاش مشورت کنم  و بهش گفتم، اونم که دهنش جفت و بست نداشت یه کلاغ چهل کلاغ شد و دانشجو های گروه مکانیک فکر می کنند من PHD Direct می خوام برم اونجا، بیچاره ها نمی دونند MIT دکترای مستقیم نداره!
هر وقت هم می رم دنبال ریکام همه صدام می زنند "دکتر"، من که هنوز Ms رو هم شروع نکردم  و این کلمه دکتر از کجا اومده، خدا میدونه.
بگذریم......
بریم سراغ حمله به دانشگاه شریف:
یادمه وقتی برای اولین بار می خواستم برم تو این دانشگاه نگهبان گفت کارت دانشجویی منم گفتم نیاوردم ور راهم نداد منم رفتم ( خدا منو ببخشه که کلاه سر نگهبان گذاشتم! )، عکس یه کارت رو از اینترنت سیو کردم  و دادمش به یکی از دوستان گفتم اینو برا من درستش کن خلاصه اونم یه 50 هزار گذاشت رو دست من!
دو روز بعد که اومدم برم داخل یه نگهبان دیگه گفت کارت منم نشونش دادم، ولی اون شک کرد و خواست چک کنه، فقط شانس باهام یار بود که گوشیش زنگ خورد و بی خیال شد و کارتو پس داد.
من سه روز رفتم شریف و از اول صبح تا اخر وقت پدر هرچر استاد بود رو در میاوردم، بماند که حتی فحشی که از یه بیسواد توی خیابون نمی شنوید، من از اون استاد نما شنیدم! ( نتیجه اخلاقی بیشتر استاد ها ادم های بی چاک و دهنی اند، تا می تونید سر به سرشون نذارید) البته  خیلی خیلی کم هم به اونا حق میدم، اخه شما خودتو بذار جای اون استاد ها و ببین که یه دانشجو از ازاد یه شهرستان پرت اومده میگه تاپ 10، خودت باشی چه فکری می کنی؟
گذشت و در اخر اون سه روز دیگه گندش در اومد و زنگ زدند حراست منم دوتا پا داشتم، 10 تای دیگه هم قرض کردم و فرار کردم ( مثل این بازی های کامپیوتری که باید به یه جا نفوذ کنی و اطلاعات بدزدی یا یه بمب یا یه کاری تو همین مایه ها بکنی بعد هم فرار کنی! )
به دوستم که کارشناسی برق می خوند اوضاع رو گفتم، فرداش که خواستم برم ملاقات دکتر به دوستم گفتم برو سر نگهبان رو گرم کن تا من برم داخل، از شانس بد ما منو دید و گفت اقا کارت! منم تا جایی که جون داشتم داخل دانشگاه دویدم! ( شاید هم اشتباه کرده باشم و اون اصلا دنبالم نیومده بود )
کتاب خونه دانشگاه رو پیدا کردیم و رفتم داخل، توی اون یه ربعی که منتظر اقای دکتر بودم فکر می کردم این دکتر های ایرانی که اینقدر پز میدن حالا دیگه من باید به این دکتر التماس کنم تا جوابمو بده!
یه دفعه دیدم یه ادم کوتاه با کلی ریش و سر نسبتا کچل و یه تی شرت اومد با دوستم شروع کرد حرف زدن و بعد هم خودشو به من معرفی کرد که من همونم که.....
باورش مشکل بود، حدود نیم ساعت شرایط و اتفاقات  رو براش تعریف کردم اولش بهم خندید و بعدش هم گفت که منو یاد خودم میندازی، منم لیسانس ازاد خوندم ارشد واترلو و دکترا رو هم هاروارد.
منم داشتم از زور خوش حالی از تو پوست خودم در میومدم بیشتر که با هم صحبت کردیم ایشون همون معیار هایی که من در پست بالا ادرس دادم رو گفتند ( توجه کنید که منبع درسته! ) به من می گفت که من دارم خودمو می بینم وقتی اینا رو می گی
ایشون لان امریکا هستند، اون روز من تعجب کرده بودم که چقدر زندگی در یه کشور پیشرفته می تونه یه فرهنگ خوب برای یه ایرانی درست کنه
تاکید چند باره ایشون بر این موضوع بود که فقط بچسب به مقاله
بقیه ی موارد به اندازه این ارزش ندارند


RE: دل نوشته های یک دانشجو عاشق علم در دانشگاه ازاد - over - 08-12-2016

اسم نمیارم توی فروم چون بر خلاف مقررات، من برای زبان از یه استاد خوب که توی اصفهان  استفاده کردم و اونم وقتی رفته بودم انتشارات جنگل از فال گوش ایستادن در صحبت دو خانوم شنیدم اسم استاد رو، خدا رو شاهد می گیرم وقتی شب پدرم داشت می خوابید من داشتم می خوندم  تا صبح که دوباره برای نماز بلند می شد می دید که بازم چراغ اتاقم روشنه، خدا شاهده که به زور قهوه و قرص خودمو بیدار نگه میداشتم و زبان می خوندم، چه شب هایی که پشت میز و صندلی خوابم می برد! حتی یه بار دو روز تو بیمارستان بستری شدم!
( شاید پیش خودتون فکر کنید که شهرام یه الاغ به تمام معناست و البته دیونه، منم در جواب میگم همون اول گفتم که جنون علم دارم. مشکل این جا بودکه این علاقه به علم در سال دوم دانشگاه در من ایجاد شد)
در مورد نمرات زبان اگه خدا عمری بده مفصلا در موضوع خودش بحث می کنیم.
خدا رو شکر نمرات زبانم اومد و نمره ها واقعا علی بود.
حالا که پدر و مادرم می دیدند که جدی جدی پسرشون داره میره گارد گرفته بودند البته تا قبلش چیزی نمی گفتند
بقیش بمونه برای بعد فعلا دوست دارم نظر دوستان رو بدونم.
فقط این نکته رو از یه دوست کوچیک تر اگه می شه به یاد داشته باشید:
این دانشگاه ها اونقدر بزرگ نیستند که شما نتونی بری ولی خدا وکیلی هم اعصاب فولادی و هم عشق زیادی می خواد اگه ادمشی بسم ا...


RE: دل نوشته های یک دانشجو عاشق علم در دانشگاه ازاد - over - 08-12-2016

همین طور مخالفتشون با من ادامه داشت و حتی یه روز شروع کرد جلوی من گریه کردن!
خوب تو این حالت چه حسی به ادم دست میده، منم تسلیم شدم و گفتم باشه نمیرم و همین جا می مونم تو هم باهام ترشی بنداز
اخه اگه بخوام ازدواج کنم و خیلی هم ساده برگزار کنم 50 تومن خرج داره، یه خونه نصف کاره هم که برام ساختید باید اونم 100 تومن خرجش کنم تا آماده زندگی شه، کار هم که پیدا نمیشه تازه اگه هم بشه شیش ماه به شیش ماه حقوق نمیدن تازه اون موقع هم که میدن، 2 تا 3 تومن میدن! بمونم اینجا که یه حمال شم، توخودت راضی میشی، اگه تو راضی هستی بسم ا... ، منم حرفی ندارم ولی اگه دیدی بد بخت شدم مقصر اول تویی و .........
فرداش جشن تقدیر از رتبه های برتر بود و از  من به عنوان محقق قرار بود تقدیر بشه، خلاصه ما رفتیم اونجا گفتند از 85 نفر میخواهیم تقدیر کنیم، اولش تعجب کردم که 85 تا از کجا اومدند!
خلاصه کلی قاری ق*ر*ا*ن وکلی ا*ذ*ا*ن گو اومدند و ازشون تقدیر کردند و به هر نفر 500 تومن جایزه دادند اما چشمتون روز بد نبینه به ما که همون تقدیر نامه و لوح رو دادند ولی دریغ از یه قرون پول هر چی رفتیم به رئیس اعتراض کردیم که " بابا این جا دانشگاه است نه دار ال*ق*ر*ا*ن و نه پایگاه ب*س*ی*ج " به خرجش نرفت که نرفت!!!!!!!!!!!
منم که تا نهادم جزغاله شده بود اومدم خونه و قضیه رو تعریف کردم، خود پدر و مادرم برام ناراحت شدند و دیگه هیچ چیزی نگفتند تا هفته بعد که گفتم پول می خوام برای بررسی مدارک دانشگاه فقط بهم گفت چقدر میخوای؟ و بدون هیچ سوالی کارتشو بهم داد و گفت برو بردار!!!!!!!! ( بیچاره فهمیده بود این جا موندن فایده نداره )
خلاصه هزینه برسی مدارک و ترجمه تقریبا 10 تومن شد، منم فرستادم و نتیجه معلوم شد!
هزینه ها رو هم این جا مینویسم شاید به درد بخوره:
1- کلاس امادگی ازمون ها 2.5 تومن
2- امتحان ها 1.7 تومن
3- ترجمه و اپلای 10 تومن
4- دکتر و چک اپ و از مایش ها و دندون 5 تومن
تا این جا حدود 20 تومن شده که هزینه سفارت و بلیط و هزینه های اولیه زندگی هم بخواد بهش اضافه شه یه 15 تومن دیگه میخواد!
حالا من موندم و جنگ با این سفارت ها بر سر وقت!
دلار هم که امروز شده 3920!
الان من دارم با خودم می خونم " من مانده ام تنهای تنها میان........"


RE: دل نوشته های یک دانشجو عاشق علم در دانشگاه ازاد - over - 08-12-2016

فکر می کردم فقط اساتید اند که بد دهن هستند حالا معلوم شد دانشجوی ...... هم زیاده!
این علاقه شخصی من بود که بخوام تجربیاتم رو به اشتراک بذارم ولی دوستان لطف کردن و حسابی از خجالت من در اومدند حتی یکی منو به دروغ گویی متحم کرده و ازم عکس I20 رو خواسته!
اخه پسر خوب من اگه می خواستم مردم منو بشناسند که با اسم خودم اکانت درست می کردم نه با اسم Over
یعنی چیز هایی از اینا شنیدم که کلا منصرف شدم از نوشتن!
کاشکی به حرف مشاورم گوش می کردم و اینجا نمی نوشتم اخه خودش می گفت خیلی ها چشم ندارند موفقیت بقیه رو ببیند ولی من باور نکردم!
البته بودند دوستانی که تبریک بگند و من از اونا ممنونم ولی نمی دونم برا چی فحش خوردم؟
من از همینجا از همه ی دوستان عذر خواهی می کنم و تمام نتایج پذیرشم رو پاک می کنم و دیگه به این سایت نمیام
می خواستم امروز اون چیزی که بعضی ها بهش میکند شانس یعنی سیاست های دانشگاه رو توضیح بدم ولی می بینم جنبه اش وجود نداره!
اون هایی رو که میتونم خودم پاک می کنم و از مدیر هم تقاضا می کنم کلیه پست های منو پاک کنه!
خداحافظ.


RE: دل نوشته های یک دانشجو عاشق علم در دانشگاه ازاد - sepinaz - 09-12-2016

(08-12-2016, 11:59 PM)over نوشته: فکر می کردم فقط اساتید اند که بد دهن هستند حالا معلوم شد دانشجوی ...... هم زیاده!
این علاقه شخصی من بود که بخوام تجربیاتم رو به اشتراک بذارم ولی دوستان لطف کردن و حسابی از خجالت من در اومدند حتی یکی منو به دروغ گویی متحم کرده و ازم عکس I20 رو خواسته!
اخه پسر خوب من اگه می خواستم مردم منو بشناسند که با اسم خودم اکانت درست می کردم نه با اسم Over
یعنی چیز هایی از اینا شنیدم که کلا منصرف شدم از نوشتن!
کاشکی به حرف مشاورم گوش می کردم و اینجا نمی نوشتم اخه خودش می گفت خیلی ها چشم ندارند موفقیت بقیه رو ببیند ولی من باور نکردم!
البته بودند دوستانی که تبریک بگند و من از اونا ممنونم ولی نمی دونم برا چی فحش خوردم؟
من از همینجا از همه ی دوستان عذر خواهی می کنم و تمام نتایج پذیرشم رو پاک می کنم و دیگه به این سایت نمیام
می خواستم امروز اون چیزی که بعضی ها بهش میکند شانس یعنی سیاست های دانشگاه رو توضیح بدم ولی می بینم جنبه اش وجود نداره!
اون هایی رو که میتونم خودم پاک می کنم و از مدیر هم تقاضا می کنم کلیه پست های منو پاک کنه!
خداحافظ.

خوب شما چرا ناراحت شدید؟
خیلی راحت عکس I20 رو بهشون نشون میدادی
من واقعا جز افرادی نبودم که اومده باشم و تو خصوصی پیام بدم بهتون
ولی همین جا میگم که خوب اینجا فضای مجازی هست
و تو فضای مجازی هرکس میتونه هرچی دوست داره بنویسه
و مردم هم حق دارن هر حرفی رو باور نکنند (یعنی عقل سلیم حکم میکنه که آدم هرچیزی رو باور نکنه مخصوصن اگه گوینده نامشخص باشه و نشه بهش ارجاع داد ..... واسه همین هست که وقتی کار علمی میکنیم مجبوریم حرفامون رو با دلیل و مدرک و ارجاع بگیم)
الان حرف شما درست مثل حرفه کوپرنیکه
یه جایی که همه باور دارن زمین مسطحه کوپرنیک میگه گرده (خوب برای اقناع اونها باید دلیل بیاره)
شما هم
یه جایی که همه باور دارن با رزومه شما نمیشه MIT پذیرش گرفت شما میگی گرفتم (خوب برای اقناع اونها باید دلیل بیارید)
به نظر من هم شما اگه مستدل و با اسم حقیقی خودتون وارد سایت بشید خیلی بهتره
اولا اینکه خوب خیلی موفقیت چشم گیریه و حتمن اونایی که فحشتون دادن این دفعه تحسینتون میکنن
دوما اینکه چه اشکالی یه هموطن بیاد راه و چاه رو به بقیه نشون بده
اگر هم حوصله قانع کردن بقیه رو نداری بیخیال
فقط من نوعی وقتی میبینم رتبه 8 کنکور و دانشجوی برق شریف با رزومه آنچنانی نتونسته MIT پذیرش بگیره حق دارم به حرف شما شک کنم
یا وقتی میبینم خانمی که تو دو تا گرایش مخابرات و الکترونیک تو دانشگاه تهران با معدل بالای 19 شاگرد اول بوده و فوق لیسانسش هم بالاترین معدل کل پردیس دانشکده های فنی رو داشته و نتونسته MIT پذیرش بگیره خق دارم به حرفتون شک کنم
اسم این افراد رو میدونم و مقالاتشون رو هم سرچ کردم و فقط به خاطر اینکه نمیدونم راضی هستند یا نه اینجا اسم نمیبرم


RE: دل نوشته های یک دانشجو عاشق علم در دانشگاه ازاد - raminz - 09-12-2016

اتفاقاً چون اینجا همه دانشجو و یا فارغ التحصیل هستن خوبه که هرچیزی رو راحت باور نکنن و بهش شک کنن. منم فقط بعضی چیزا که به ذهنم میرسه رو میگم.

شما تو یه پستی به تاریخ 11/12/2015 یعنی دقیقاً یکسال پیش گفتی که دانشجوی ترم 4 مهندسی مکانیک هستی. الان نهایتاً باید ترم 6 باشی. پس کِی اپلای کردی؟

یا مثلاً فرداش پرسیدی نمره GRE از چنده کلاً. (12/12/2015). بعد تو قسمت نتایج پذیرش تاریخ امتحان GRE رو زدی 2015. یعنی تو همون 8 روز باقی مونده سال 2015 امتحان دادی؟

یا مثلاً جواب ادمیشن شما الانا اومده؟! مگه الان جواب میاد؟!

من همه اینایی که گفتی رو میتونم باور کنم ولی توی داستانی که بالا نوشتی یه نکته نظرمو جلب کرد. گفتی که برای ورود به دانشگاه شریف یه کارت از رو اینترنت پیدا کردی و دادی یکی برات درست کنه که فقط از نگهبانی رد شی. کسی که تونسته از MIT پذیرش بگیره مسلماً این به فکرش رسیده که با گرو گذاشتن یه کارت ملی و گرفتن برگه ورود هم میشه به هر دانشگاهی وارد شد. احتیاجی به تعقیب و گریز نیست. فقط اگه خواستی دوباره پروژه "حمله به شریف" رو اجرا کنی، از در خیابون آزادی نرو. از در پشتی برو. اونجا کارت چک نمیکنن معمولاً.

امیدوارم که تو MIT موفق باشی و ایشالا در کنار مکانیک رشته ادبیات داستانی رو هم اگه شد بخون چون قلم خوبی داری.


RE: دل نوشته های یک دانشجو عاشق علم در دانشگاه ازاد - M1KE - 10-12-2016

طبق آماری که سایت دانشگاه MIT ارایه داده، از هر ۴۰۰۰ متقاضی به کمتر از ۱۵۰ نفر پذیرش داده میشه (نرخ پذیرش کمتر از ۳ درصد). میشه این فرض معقول رو هم داشت که اغلب متقاضیان دارای رزومه های خوبی بوده باشند و به ندرت کسانی که رزومه متوسط دارند پولشون رو برای اپلای این دانشگاه ها به هدر می دهند. با این فرض شانس پذیرش فردی با رزومه متوسط شاید از یک درصد هم کمتر باشه. بنابراین نباید خرده گرفت که کسی به این موضوع شک کنه. 

به هر حال، شما وقتی مقاله یا پایان نامه ای هم می نویسید که در اون یک ادعا یا یافته بحث برانگیزی رو معرفی می کنید می بایست شواهد و مدارکی هم برای اثبات درستی اون ارایه کنید وگرنه داوران مقاله یا پایان نامه اون رو به دلیل قابل اثبات نبودن رد می کنند و اون نظریه یا یافته علمی در حد یک ادعا باقی میمونه.

انیشتین نظریه نسبیتش رو تقریبا در سال ۱۹۰۵ خودش کشف کرد و در سال تقریبا ۱۹۱۰ که فکر می کرد مدارک و شواهد نسبتا کافی داره به جامعه علمی عرضه کرد ولی همچنان مورد قبول اونها قرار نگرفت و چند سال گشت تا افرادی رو متقاعد کنه که با ثبت الگوی ستارگان قبل و بعد از خورشید گرفتگی نظریه اش رو اثبات کنند. در یکی از اونها که حدود سال ۱۹۱۸ بود وسایلشون رو به کریمه (شرق شوروی) برده بودند که شوروی اونها رو به گمان اینکه جاسوس آلمان هستند ضبط کرد و خودشون هم شانس آوردند زنده موندند. تنها بعد از جنگ جهانی اول و در حدود ۱۹۲۳ بود که بالاخره ۷-۶ گروه داده هایی رو در مورد یکی از خورشید گرفتگی هایی که در استرالیا رخ داد ثبت کردند و درستی نظریه به اثبات رسید ولی حتی با این حال هم جامعه علمی آمادگی پذیرش این نظریه و کنار گذاشتن نظریه نیوتونی رو نداشت. جالبه که بدونید ایشون هیچوقت برای مقالاتی که در مورد نظریه نسبیت نوشت جایزه نوبل نگرفت بلکه به خاطر مقالات زیادی که در حوزه الکترومغناطیس نوشته بود جایزه نوبل گرفت. غرض اینکه ایشون به محض مخالفت جامعه علمی با مدعاش ناراحت نشد و تا زمان اثبات ادعای خودش از پا ننشست و حدود بیست سال روی اون کار کرد! البته اجباری در این کار نیست و جنبه شخصی داره.

ایراد چنین ادعاهایی در مورد نتایج پذیرش هم اینه که در صورت عدم اثبات و عدم ابراز شک از سوی دیگران ممکنه باعث کمال گرایی یک عده ای بشه و اونها رو از گرفتن یک پذیرش در رتبه های معقول باز بداره. در مجموع به نظرم هر کس میتونه ادعا کنه از هر دانشگاهی پذیرش گرفته و اجباری در اثبات اون وجود نداره ولی دیگران هم این حق رو دارند که در حد معقول به اون ابراز تردید کنند (peer review).


RE: دل نوشته های یک دانشجو عاشق علم در دانشگاه ازاد - shubizkumbuli - 11-12-2016

(08-12-2016, 12:43 AM)over نوشته: یه دفعه دیدم یه ادم کوتاه با کلی ریش و سر نسبتا کچل و یه تی شرت اومد با دوستم شروع کرد حرف زدن و بعد هم خودشو به من معرفی کرد که من همونم که.....
باورش مشکل بود، حدود نیم ساعت شرایط و اتفاقات  رو براش تعریف کردم اولش بهم خندید و بعدش هم گفت که منو یاد خودم میندازی، منم لیسانس ازاد خوندم ارشد واترلو و دکترا رو هم هاروارد.

شما اسم و فامیل و پروفایل لینکداین این شخص نسبتا کچل که در دانشگاه آزاد لیسانس گرفته در واترلو ارشد و دکترای برق هم در هاروارد رو بذارید من خودم به شخصه داستان شما رو باور می کنم.


RE: دل نوشته های یک دانشجو عاشق علم در دانشگاه ازاد - raminz - 11-12-2016

من فقط یه نکته ای رو اضافه کنم. مسلماً سواد افراد به دانشگاهی که ازش فارغ التحصیل میشن نیست. یه نفر میتونه از شریف فارغ التحصیل بشه و از نظر علمی بیسواد باشه.یه نفر هم میتونه از یه دانشگاه نه چندان مطرح فارغ التحصیل شده باشه ولی از نظر علمی آدم فوق العاده قوی ای باشه. همه چی بستگی به تلاش فرد توی مدت تحصیلش داره. یه وقت خدای نکرده بچه هایی که فارغ التحصیل آزاد و پیام نور و ... هستن ناامید نباشن یا از حرفایی که اینجا زده میشه ناراحت نشن. مسلماً اگه کسی تلاشش رو بکنه و هدف معقولی داشته باشه به خواسته اش میرسه. به عنوان یه مثال از شاید هزاران نفری که لیسانس دانشگاه آزاد بودن ولی دکتری رو توی یه دانشگاه عالی هستن، رزومه این دوستمون رو ببینین.

https://www.linkedin.com/in/behnoud-kermani

موفق باشین