آکادمیا کافه
برخورد خانواده ها با فکر رفتن شما به خارج از کشور - نسخه قابل چاپ

+- آکادمیا کافه (https://www.academiacafe.com/pf)
+-- انجمن: گفتگوی خودمانی کاربران (https://www.academiacafe.com/pf/Forum-%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86)
+--- انجمن: گفتگوی خودمانی (https://www.academiacafe.com/pf/Forum-%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C)
+--- موضوع: برخورد خانواده ها با فکر رفتن شما به خارج از کشور (/Thread-%D8%A8%D8%B1%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D8%A8%D8%A7-%D9%81%DA%A9%D8%B1-%D8%B1%D9%81%D8%AA%D9%86-%D8%B4%D9%85%D8%A7-%D8%A8%D9%87-%D8%AE%D8%A7%D8%B1%D8%AC-%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%D8%B4%D9%88%D8%B1)

صفحات 1 2 3 4 5 6 7


RE: برخورد خانواده ها با فکر رفتن شما به خارج از کشور - yousi - 01-04-2014

(01-04-2014, 06:28 PM)'immun' نوشته: سلام
من پدرم با رفتنم مشکلی نداره حتی تشویقم میکنه،ولی مادرم مخالفه هیچ رقمه هم کوتاه نمیاد
خواهش میکنم کمکم کنید من گیر کردم

 
خوب دوست من بشین منطقی با مامانت صحبت کن!
به ایشون از امکانات و موقعیت هایی که برات در کشور مورد نظرت بوجود میاد بگو. اگر فاندی داری بگو که خوب هزینه ها خیلی مناسب میشه و یک جورایی انگار مجانی میشه یا حتی یک چیزیم میتونم پس انداز کنم. حالا نمیدونم دختر هستی یا پسری  ولی حتی اگر پسر هم باشی باز هم به مادر حق میدم. چون دیدی که در تلویزیون های ایران از اونور هست اینه که دانشجو های بجای درس عیاشی میکنند از دختر بازی گرفته تا مشروب و قمارو حتی مواد. ولی خوب این دید کاملا اشتباست و خب میتونی توضیح بدی که این فاندی که گرفتی مستلزم کار کردن در حدود 7 الی 8 ساعت در روز تو خود دانشگاهی. مسئله دیگه هم که به نظرم میاد اینه که پدر مادر فکر میکنند که بچشون اگه بره اونور دنیا دیگه نمیبیننشون و رفتن به منزله ی خداحافظی با بچشونه! شاید اینو به روی شما نیارن ولی همچین فکری دارند خیلی از پدر و مادرای ما با اینترنت خیلی آشنایی ندارند. بهشون توضیح بدید که خب نرم افزار هایی مثل Skype یا oovoo هست که خب میتونید هرروز باهم در ارتباط باشید.
درکل خلاصه کنم که سعی کنید دید پدرمادرتونو باز کنید و با واقعیت ها و نکات مثبتی که خارج تحصیل کردن داره از Rank خوب دانشگاهای خارج و پیدا شدن موقعیتهای کار بهتر با حقوق بالاتر در آینده تا هر چیز دیگه ای که فکر میکنید به بهتر شدن دیدشون کمک میکنه صحبت کنید.
موفق و پیروز باشید.




RE: برخورد خانواده ها با فکر رفتن شما به خارج از کشور - butterfly - 01-04-2014

سلام، 
به نظر من اینکه پدر و مادرها واکنش اولیه شون مخالفت باشه کاملا طبیعیه چون ما هرچند سالمون هم که باشه بازم به چشم اونها بچه ایم و اونها می خوان که همیشه یجوری از بچه هاشون مواظبت کنند. 
به نظر من جلب موافقتشون زمان می بره اما غیر ممکن نیست. در فرصت های گوناگون باهاشون صحبت کنید، ببینید که علت مخالفتشون چیه، اگه علت مشخص بشه خیلی راحت تر میشه توجیهشون کرد. 
یه علت می تونه عدم اگاهی اونها از وضعیت علمی دانشگاه های ایران باشه، حرفی که خود من شنیدم: " مگه نمی تونی تو ایران دکترا بخونی؟" واقعا سخته ولی باید به نحوی بهشون توضیح بدید که وضعیت علمی دانشگاه های ایران اصلا برای شما راضی کننده نیست و شما با تحصیل در دانشگاه های خوب دنیا پیشرفت خیلی بهتری خواهید داشت. مقایسه امکانات و تسهیلاتی که دانشگاه های خارج در اختیار دانشجو می گذارند با دانشگاه های ایران هم مثمر ثمره.
مورد دیگه ای که می تونید بهشون توضیح بدید آینده شغلی و مالی بعد از اتمام تحصیلاته. به عنوان مثال من توضیح دادم که اگه من تو دکترا بخونم اولا در طول دوران تحصیلم درآمد ثابت و به دربخوری همچنان نخواهم داشت و بعد از اتمام تحصیلات هم امید چندانی نیست اما همین نکته که بدونند که در خارج از ایران به شما فاند و یا حقوق خوبی تعلق می گیره و بعدش هم می تونید اونجا کار با درآمد خوبی پیدا کنید قطعا دیدگاهشون تغییر میده. وضعیت نابسامان افتصادی امروز ایران چیزیه که خیلی راحت می تونید روش مانور بدید. واقعا کی از وضعیت فرداش تو ایران خبر داره؟
دانشجوهای موفقی رو که تو همین چند سال اخیر رفتند براشون مثال بزنید و بهشون معرفی کنید.
اگر نگرانیشون اینه که به مدت طولانی شما رو نبینند و با زندگی شما در خارج از ایران مخالفند، موافقتشون برای تحصیل و نه زندگی فعلا جلب کنید تا وقتی که شما درستون تموم بشه وقت خواهید داشت که نظرشون عوض کنید.
شما می تونید از پدرتون که موافق و مشوق شما هستند برای متقاعد کردن مادرتون کمک بگیرید. نکته مثبتیه که مشکلتون متقاعد کردن هر دو نیست. 
من با صحبت کردن با مادرم تونستم متقاعدش کنم و به این نتیجه رسید که بهتره جلوی پیشرفت من نگیره. هرچند من در صحبت های بعدی متوجه شدم دغدغه هاش چیزهای دیگه ای بوده. پدرم هیچ وقت مخالفتش علنی نشون نمیده و این خودش خیلی بده و من همواره نگرانم که بعد از درست شدن همه چیز بخواد مانع من بشه اما من بازهم امیدم از دست نمیدم. اول توکلم به خداست و بعد هم روی حمایت و پشتیبانی بقیه اعضای خانواده ام حساب می کنم. به هرحال دست کشیدن از هدف به خاطر مخالفت بقیه و اتلاف وقت به دلیل نگران بودن کار درستی نیست. شما تلاش خودتون بکنید و بگذارید خانوادتون ببینید که شما چقدر برای رسیدن به هدفتون مصرید. 
(01-04-2014, 06:28 PM)'immun' نوشته: سلام
من پدرم با رفتنم مشکلی نداره حتی تشویقم میکنه،ولی مادرم مخالفه هیچ رقمه هم کوتاه نمیاد
خواهش میکنم کمکم کنید من گیر کردم

 
 



RE: برخورد خانواده ها با فکر رفتن شما به خارج از کشور - immun - 01-04-2014

خواهرم آمريكاس، ولي چون 3 ماهه رفته مامان ميگه من تنها ميشم و فلان
ولي من اگه تا آخر فروردين اوكي نگيرم بد بخت شدم
تيمي كه ميخوام باهاش مقاله بدم فقط تا اوم موقع بهم وقت دادن تا كيتارمو تهيه كنم.


RE: برخورد خانواده ها با فکر رفتن شما به خارج از کشور - immun - 02-04-2014

من میخوام اپلای کنم پدرم راضین و مادرم ب هیچ وجه راضی نمیشه.
خواهرم 3 ماه هست رفتن کالیفرنا الان ک من تصمیم به رفتن گرفتم مادرم مانع شده و نمیذاره انگار اصلا آینده من واسش مهم نیست هر چی میگم اینجا آینده نیست شغل نیست امید نیست باز حرف خودشو میزنه ک فقط واسه تو نیست!
خواهش میکنم کمک کنید تا حدودی راضیش کنم
از پدرم نمیتونم کمک بخوام چون خواهرمو حمایت کرد و الان مادرم هیچ رقمه ب حرفش گوش نمیده
خواهرم هم فقط آیه یاس میخونه
خواهش میکنم هر راهی ب ذهنتون میرسه بگید


RE: برخورد خانواده ها با فکر رفتن شما به خارج از کشور - lilijoon - 02-04-2014

سلام 
خدا خیربده کسی که همچین موضوعی باز کرد.
کاردانی ام و کارشناسی ام معدل ب هم نشدم.اما از نمره هایی که گرفتم راضی ام در مورد رشته ام  خوب میدونم .
نمیدونستم چرا باید درس بخونم ، اما حالا فهمیدم .ارشد زدم دبی -قبول شدم تا ترم 1-2 بعده قوی شدن زبانم  همونجابرم دانشگاه بهتر .وقتی  به پدرو مادرم گفتم انگار نه انگار حرفی زدم. برادرام که فقط نیشخند تحویلم میدادن. [img]images/smilies/sad.gif[/img]  
خداروشکر  درو نزدیک که میشنون فلانی رفته خارج 3-4 سال خانواده اش خرجش دادن. الان بچه به جایی رسیده واسه خونوادش پول میفرسته.به خانواده ام  میگم ببینید فلانی رفت واقعا داره زندگی میکنه .خب بذارید منم برم 
 میگن فلانی زبون داشت بلد بود ، تو نمیتونی بلد نیستی!!!
خلاصه 1کلام شدن  ازدواج کن باشوهرت برو![img]images/smilies/blush.gif[/img]
 به این نتیجه رسیدم ریز ریز کارم انجام بدم و از دانشگاه اروپایی پذیرش بگیرم. یا با شوهرم میرم یا تنهایی.


RE: برخورد خانواده ها با فکر رفتن شما به خارج از کشور - yousi - 02-04-2014

(02-04-2014, 12:31 AM)'immun' نوشته: من میخوام اپلای کنم پدرم راضین و مادرم ب هیچ وجه راضی نمیشه.
خواهرم 3 ماه هست رفتن کالیفرنا الان ک من تصمیم به رفتن گرفتم مادرم مانع شده و نمیذاره انگار اصلا آینده من واسش مهم نیست هر چی میگم اینجا آینده نیست شغل نیست امید نیست باز حرف خودشو میزنه ک فقط واسه تو نیست!
خواهش میکنم کمک کنید تا حدودی راضیش کنم
از پدرم نمیتونم کمک بخوام چون خواهرمو حمایت کرد و الان مادرم هیچ رقمه ب حرفش گوش نمیده
خواهرم هم فقط آیه یاس میخونه
خواهش میکنم هر راهی ب ذهنتون میرسه بگید

 
ببین دوست من تا اونجا که من متوجه شدم مشکل  مامانت نیس. خواهرته که با حرفاش داره زده میکنه خانوادتونو. میدونم چند ماه اول یا شاید حتی سال اول سخت باشه اونم بخاطر تغییر محیط، فرهنگ جدید، زبان متفاوت و مهم تر از همه دوری از خانواده و ... اما این دلیل بر بد بودن اونجا نمیشه که. شما از یک شهر به شهر دیگه میری برای تحصیل دلت میگیره و ناراحتی حالا چه برسه به اینجا که کلا یه قاره دیگست. بشین با خواهرت صحبت کن جریان رو بهش توضیح بده و بگو: اینقد از اونور بد نگو منم میخوام مث تو بیام. حرفای تو روی مامان تاثیر میگذاره و نظرش کلا برگشته و هیچ رقمه حاضر به قبول کردن نیست تو خودت موقعیت اینجا رو که میدونی . حتی میتونی از خواهرت بخوای با مامانت وقتی نیستی صحبت کنه و کامل روشنشون کنه باور کن اینجوری بیشتر از اینکه خودت ساعت ها با مامانت بشینی صحبت کنی جواب میده و شاید نرم بشن اینطوری!
کار بعدی به نظرم بشین بابات صحبت کن. باباها کمتر از مامانا احساساتین. میدونم  گفتی بابات راضیه. باز به بابات کامل جریانات رو توضیح بده و بگو اینجا نه بازار کارش خوبه نه دانشگاه سطح خیلی بالایی داره نسبت به آمریکا. و باز از اون بخواه که در زمانای خلوتشون با مامانت صحبت کنن! وقتی مامانت از زبون 2 نفر دیگه بشنوه مطمئنا آروم تر میشن و آخرش قبول میکنن!



RE: برخورد خانواده ها با فکر رفتن شما به خارج از کشور - M1KE - 03-04-2014

شاید بد نباشه اینطور قانع شون کنید که حضور شما در کنار خواهرتون برای هر دوی شما و به ویژه ایشون که در اون کشور تنها و غریب هستن بهتره و می تونید به همدیگه کمک کنید و حواستون به همدیگه باشه و خواهرتون هم از دلتنگی درمیاد. اینطوری شاید مادرتون هم کمی خیالش راحت بشه. از پدرتون هم می تونید بخواهید که این موضوع رو توضیح بدن.

(02-04-2014, 12:31 AM)'immun' نوشته: من میخوام اپلای کنم پدرم راضین و مادرم ب هیچ وجه راضی نمیشه.
خواهرم 3 ماه هست رفتن کالیفرنا الان ک من تصمیم به رفتن گرفتم مادرم مانع شده و نمیذاره انگار اصلا آینده من واسش مهم نیست هر چی میگم اینجا آینده نیست شغل نیست امید نیست باز حرف خودشو میزنه ک فقط واسه تو نیست!
خواهش میکنم کمک کنید تا حدودی راضیش کنم
از پدرم نمیتونم کمک بخوام چون خواهرمو حمایت کرد و الان مادرم هیچ رقمه ب حرفش گوش نمیده
خواهرم هم فقط آیه یاس میخونه
خواهش میکنم هر راهی ب ذهنتون میرسه بگید

 
 



RE: برخورد خانواده ها با فکر رفتن شما به خارج از کشور - mkan - 03-04-2014

(02-04-2014, 12:31 AM)'immun' نوشته: من میخوام اپلای کنم پدرم راضین و مادرم ب هیچ وجه راضی نمیشه.
خواهرم 3 ماه هست رفتن کالیفرنا الان ک من تصمیم به رفتن گرفتم مادرم مانع شده و نمیذاره انگار اصلا آینده من واسش مهم نیست هر چی میگم اینجا آینده نیست شغل نیست امید نیست باز حرف خودشو میزنه ک فقط واسه تو نیست!
خواهش میکنم کمک کنید تا حدودی راضیش کنم
از پدرم نمیتونم کمک بخوام چون خواهرمو حمایت کرد و الان مادرم هیچ رقمه ب حرفش گوش نمیده
خواهرم هم فقط آیه یاس میخونه
خواهش میکنم هر راهی ب ذهنتون میرسه بگید

 
با تایید فرمایشات یوسی و مایک عزیز می خوام یه پیشتهادی کنم بهتون البته این پیشتهاد رو اخرین برگتون بدونید یعنی اگه اون روشهایی که یوسی و مایک عزیز فرمودند جواب نداد:
 به خواهرتون بگین اگه ایتقد بده وشرایطت خوب نیست شاید شرایط من خوب شد(مسلما" شرایط و شخصیت شما بااون فرق داره خوب) اگه قانع نشد بهش بگین اگه این قدر بده که تو می گی خوب تو برگرد بیا پیش مامان تا تنها نباشه منم می خوام او شرایط رو تجربه کنم وتو کشور امریکا خودم رو محک بزنم. به والدینتون هم بگین که شما دارین بین منو خواهرم فرق می ذارین وازاین در باهاشون صحبت کنبن البته همون طور که گفتم ابتدا روشهای یوسی ومایک عزیز در نهایت روشی که بنده  گفتم فقط به عنوان اخرین راهکار
 به امید موفقیت شما وهممه ی دوستان



RE: برخورد خانواده ها با فکر رفتن شما به خارج از کشور - Michael - 03-04-2014

سلام دوست بسیار عزیز،

به به، چه حرف قشنگی mkan عزیز زدند واقعا حظ کردم قربون دهنت رفیق.

منم فقط نظر شخصیمو میدم:
مسئله اساسی اینه که بیشتر از 90 درصد ایرانیها و در کل شرقی ها موجوداتی به شدت احساساتی هستند و نمیتونند احساساتشونو درست کنترل کنند و مسائل رو با هم قاطی نکنند. اینکه پدر و مادر در برخی مسائل با فرزندانشون موافق نباشند چیزیه که در همه جای دنیا وجود داره ولی غلظتش در ایران اینقدر زیاده که حال آدمو از زندگی بهم میزنه!

مهمترین مسئله اینه که ما باید ببینیم با خودمون چند چندیم!!!!!! تا زمونی که خودمون تکلیفمونو با خودمون ندونیم ، تا زمونی که ندونیم خودمون با خودمو موافقیم یا مخالف، تا زمانی که عاشق هدفمون نباشیم، به راحتی اجازه میدیم حرفهای دیگران، خواه پدر و مادر باشه خواه هر بنی بشر دیگه، روی اعصابمون راهپیمایی کنند ..... هر دقیقه یه جوریم، یه لحظه موافق و یه لحظه مخالف. چون حرفها و نظرات دیگران اینقدر برامون مهم هست که در راه رسیدن به هدفمون ما رو و احساسات ما رو تحت تاثیر قرار بده. و یا به بیان دیگه، اینقدر در هدفمون مصمم نیستیم و اینقدر هدفمون برامون ارزش نداره که براش چیزهایی رو قربونی کنیم.

انسان موجودی آزاد آفریده شده .... آزادی به معنای واقعی ..... یعنی هیچ انسانی حق نداره اختیارات یه نفر دیگه رو در نحوه زندگی کردن ازش بگیره. اختیار تنها سرمایه بزرگ و قیمت نگذاردنی هر انسانی هست. در مقابل هم هرانسان مسئولیت تمام کارهایی که انجام میده رو باید بپذیره.

من زمانی که درسم تموم شد و برگشتم خونه، همون اولین روز به پدر و مادرم گفتم که میخوام از ایران برم ولی زمانش معلوم نیست و ممکنه کمی دیر یا زود بشه ..... اونها چنان مخالفتی کردند و چنان ننه من غریبم بازی ای در آوردند که نگو و نپرس آقا.... یک ساعت بهم توپیدند... منم گذاشتم هر چی میخوان بگن راحت باشند..... حرفشون که تموم شد، گفتم آقا حرفتون الان تمومه، اگه تمومه من در جواب این یک ساعت حرفتون فقط یه جمله بیشتر نمیگم، بگم؟؟؟ گفتند بگو.... گفتم اگه دوس دارین یه بار دیگه منو توی زندگیتون ببینین دیگه این حرفهایی که زدینو نشوم. پدر و مادرم هستین درست، هم احترامتون بر من واجبه هم هیچ کسی توی این دنیا نیست که به اندازه یه تار موتون دوس داشته باشم. هر کجا بودم و بعدها باشم عشقتون توی قلبم هست، ولی اگه بخواهین مانع من برای رسیدن به هدفم بشین دیگه منو نمیبینید ولی همچنان بیشتر از تمام دنیا دوستتون دارم. دیگه همونجا تموم شد و بندم خلاص شدم. میدونین چرا؟؟؟؟ چون اونها به عنوان پدر و مادر و نزدیکترین کسانم منو بهتر از هر کس دیگه ای میشناختند که وقتی میگم نمیبینید دیگه یعنی نمیبینید و شوخی و بلفی در کار نیست. در راه رسیدن به هدفم و در نحوه زندگی کردنم با هیچ بنی بشری حتی عزیزترین کسانم شوخی ندارم. گاها یه سال پدر مادرمو به خاطر ورزش نمیدیدم و اگه به خاطر تماسهای بیشمارشون نبود حتی بعد اون مدتم نمیومدم خونه. نه اسکایپی بود نه هیچ وسیله ای که چهرمونو باهاش ببینیم و تنها صدامونو میشنیدیم.
به نظرم، بلا نسبت دوستای خوب آکادمیا، الان بچه ها یکم سوسول شدند. کسیو میشناسم که قبل انقلاب رفته بود ژاپن و تا 15 سال مهمترین راه ارتباطیش با خونواده نامه بوده و گاها خیلی خیلی کم پیش میومد که با تلفن صحبت کنند چون جایی که این خونواده زندگی میکرد هنوز خونه ها تلفن نداشتند. برادرش میگفت وقتی نامش میومد ما میدونستیم زندست و همین خیالمونو راحت میکرد. این فرد اون موقع مهندس عمران شده بود و اون موقع که کسی مخصوصا توی شهرهای کوچیک از هدف داشتن چیزی نمیفهمید، و اصلا نمیدونست معنی کلمه هدف یعنی چی، به خاطر هدفی که داشت 15 سال از خونوادش دور بود و بعد 15 سال با زن ژاپنی و فرزندانش اومد تا به خونوادش سر بزنه و خونوادش نوه هاشونو ببینند.
اینجاست که میخوام بگم اول از همه و مهمتر از همه باید خود فرد با تمام سلولهای بدنش بخواد و فعل خواستن رو به معنی واقعی صرف کنه و در زندگیش نشون بده و اجازه نده هیچ بنی بشری جلوی اهداف بزرگشو بگیره.

توی ایران هیچکی جای خودش زندگی نمیکنه. این جمله رو بارها میشنویم، مخصوصا توی خانواده های سنتی، که ما وقتی پدر مادرهامون بهمون میگفتند فلان کارو نکن دیگه نمیکردیم...... خب، عزیز دلم شما اشتباه میکردین، پدر مادرتونم اشتباه میکردند........... سیستیم اینجوریه که پدر مادراتون جای شما زندگی میکردند و شما هم میخواهین جای ما زندگی کنید و ما هم همین انتظارو بعدا از فرزندانمون داریم که جای اونها زندگی کنیم و فرزندانمون جای فرزندانشون و همینطور الی آخر..... انگار یه عقده جای خود زندگی نکردن در این ملت هست........ آقا چه کاریه!!!!! هر کی جای خودش باشه... خداوند عالم به اون بزرگی اومده به تک تک مخلوقاتش گفته عزیزم این ده دقیقه که اسمش عمر هست مال تو آقا یا خانم x، این ده دقیقه هم مال تو آقا یا خانم y، این ده دقیقه هم مال تو آقا یا خانم z . بعد فرموده که شما اختیار دارین که از این فرصتی که بهتون دادم به هر شکلی که اراده کنید استفاده کنید ولی مسئولیت هر کاری که انجام میدین با شخص خودتونه نه با هیچ بنی بشر دیگه......... حالا این وسط این میاد وقت اونو میگره، اون میاد وقت اینو میگیره و همینطور قاطی قوریا میشه روال زندگیشون. آقا شما رو به هر دینی که پرستش میکنید هر کی جای خودش زندگی کنه.

هفته قبل خاله و شوهر خاله اومدند خونمون عید دیدنی. بعد سه سال تازه دیده بودمشون. شوهر خالم رئیس یکی از دانشگاههای ایران هست، حالم از این جماعت ته ریش دار جوری بهم میخوره که حتی نمیتونم در چهرشون نگاه کنم. بعد از اینکه مادرم گفت ایشون میخواد بره امریکا، خالم شروع کرد در بدی های امریکا اندازه یه کتاب صحبت کردن. بعد اینکه گذاشتم خوب خسته شد بهش گفتم ما ایرانی ها متاسفانه یاد نگرفتیم به طرز فکر و تصمیمات همدیگه احترام بزاریم. شما فکر میکنی ایران بهشته، خب اشکالی نداره به نظرم شما بهتره همینجا که دوست داری زندگی کنی و من هم چیزی در بدی اینجا نمیگم چون این یه جور توهین به طرز فکرتون میشه. ولی متقابلا انتظار دارم اینقدر شعور داشته باشین که به من و طرز فکرم و تصمیماتم، شماهایی که من الان بعد سه سال اولین باره میبینمتون، و دایه علم و دانش و دانشگاهی بودنتون میشه اینجوری توهین نکنید. من بر این باورم که هر کسی هر جایی که فکر میکنه خوبه زندگی کنه، هر کسی هر تصمیمی که فکر میکنه به نفعشه بگیره و در نهایت همه افراد باید مسئولیت تصمیماتشونو بپذیرند.
گفتم خاله جان (!) چند وقت پیش با یه پزشک جراح که 20 سال پیش از کانادا برگشته صحبت میکردم که گفته بود بعد شش ماه زندگی برگشتم چون با اونکه فهمیدم کیفیت زندگی ای که یه پرستار بچه در کانادا داره رو منه پزشک متخصص در ایران نمیتونم داشته باشم ولی در ایران با تمام مشکلاتی که خواهم داشت خوشیخت ترم، الانم شما هر جا فکر میکنی خوشبخت تری زندگی کن اگه فکر میکنی امریکا خوشبخت تری همونجا زندگی کن.
خالم گفت ای قربونت خاله جون بشم منم دقیقا یه نمونه برات بگم که خواهر همسایمون که فلان فلان فلان قدر سرمایه داره(!!!!! امان از عقب افتاده های این مملکت) الان 15 سالی هست که ونکور داره زندگی میکنه و الان که همسایمون خواست بره اونجا زندگی کنه بهش گفته قربونت بشم تو رو خدا نیا اینجا، همینکه من بدبخت شدم کافیه دیگه شماها بدبخت نشین...... یعنی یه نگاهی به خالم کردم و اون لحظه  دوست داشتم قوانین ژئوفیزیک اجازه میداد تا خودمو از کره زمین پرت میکردم که با ملاج به کف کره ماه چنان برخوردی داشته باشم که روحمم در این سانحه جان سالم بدر نبره!!!!!!!!!!! .........
گفتم خاله جان، اولا که اون خواهره اگه راست میگه برگرده اینجا که به خوشبختی جاودان برسه و مثل همه ما که پی نیازمندیهای اولیه زندگیمون شب و روز جون میکنیم کامروا بشه، تازه طبق قانونی نانوشته بعد مردن همه ما ایرانی هایی که اینجا زندگی میکنیم میریم بهشتو ملائک بادمون میزنند. دوما اگه به فلاکت مطلق هم رسیده باشه حق نداره به یه نفر دیگه حتی عزیزترین کسانشم بگه که نیا. چون ممکنه شما اونجا نتونستی موفق بشی ولی این فرد بتونه موفق بشه. شما احساس خوشبختی نمیکنی، ولی این فرد ممکنه بکنه. هیچ دو انسانی روحیات مطلقا مشابه ندارند. و هیچ دو انسانی قابلیت های مطلقا مشابه ندارند.
تنها کاری که میتونست بکنه این بوده که مسائل و خیر و شر اونجا رو به وضوح برای این فرد توضیح بده ولی در نهایت تصمیم نهایی رو به عهده فرد بزاره نه اینکه تصمیمی که مال یه نفر دیگست رو ایشون پیش پیش بگیره.

حالا شماها میگین بشینین منطقی صحبت کنین!!!! منطق چیه آقا.... 99 درصد این ملت که حتی چندین سال در فرنگ زندگی کردنم با چیزی به اسم منطق بیگانند، منطقی ندارند که بخوای باهاشون منطقی صحبت کنی. تازگیها به این نتیجه رسیدم که ذات غالب ایرانی جماعت اینقدر به سختی عوض میشه که حتی چندین سال زندگی در فرنگ و دیدن و برخورد هر روزه با فرهنگشونم نمیتونه کاری بکنه.  این ملت تمامی مسائل رو جوری که خودشون دوست دارند تفسیر میکنند. احساسات حکم اول و آخر رو در تمامی مسائل 99 درصد ایرانیان میده. یعنی حال کردم با دعای شب عیدم که: پروردگارا یه شهاب سنگی از آسمان به سمت کره زمین بفرست و این زوایاشو، خودت دیگه آخر علم فیزیک و ریاضیاتی، یه جوری تنظیم کن که بعد برخودش فقط هیچ آدم بی حال ایرانی ای، که نه خودشون اهل حالن و نه میزاند بقیه دنیا حالشونو بکنند جان سالم بدر نبره (البته این یه شوخی بوده هاااا Smile )

چهره محبوب من در کل تاریخ پسر نوح پیغمبر هست !!!!!! آقا طرف حال کرده بیفته توی چاه و تصمیم نهایی رو خودش گرفت و مسئولیتشم با خودشه. نوح پیغمبر هم تا میتونست راهنمایی کرد ولی با جبر و زور کت و بالشو نبست و ننداخت توی کشتی. چیزی که ما پدر مادرها نمیتونیم از همدیگه درست تمیز بدیم اینه که فرقی بین راهنمایی فرزندانمون با مجبور کردنشون به گرفتن تصمیمی که ما دوست داریم قائل نیستیم.

به عنوان پدر و مادر وظیفه داریم همه نوع راهنمایی ای رو به فرزندانمون بکنیم ولی در نهایت تصمیم نهایی با خود فرد هست و در عین حال مسئولیت تصمیم هم با خود فرد هست. ای پدر و مادر عزیز که اندازه یه دنیا دوستتون داریم، راهنمایی با شماست نه تصمیم، تصمیم مال فرده، این اختیار رو خدا به بندش داده و هیچ بنی بشری حق گرفتن این تنها سرمایه بشر که از تمامی کائنات متمایزش کرده رو نداره. حتی شمای پدر و مادر.

متاسفانه، متاسفانه و هزاران بار متاسفانه اینجا یه ظلم عجیب غریبی به خانم ها داره میشه که اونم اینه که رضایت پدر یا شوهر برای دادن پاسپورت به خانم لازمه (که این خودش بزرگترین دلیل برای رفتن همه آقایونی که فرهنگ دارند هست حالا خانم ها که دیگه بماند، معلومه که باید برند جایی که قدرشونو میدونند. من قبلا فکر میکردم اغلب آقایون از این ظلمی که داره به خانم ها میشه قلبا ناراضین ولی 90درصد صحبتهایی که با بچه ها چه در دانشگاه و چه بعدش داشتم منو به این نتیجه رسونده که حتی تحصیل کرده های این مملکت که ادعای با فرهنگیشون میشه هم موافق این ظلم هستند. نمیخوام از بحث منحرف بشم چون این قصه سر دراز داره). میخوام اینو عرض کنم که خانم هایی که برای گرفتن پاسپورت همچین مشکلی ندارند+ تمامی آقایون، حالا باید بشینند با خودشون رو راست باشند که آیا خودشون با خودشون مخالفند یا موافق. اگه شما در هدفتون مصمم نیستید و با خودتون موافق نیستید: 1- چه جوری بقیه با شما موافق باشند 2- چه جوری تا یه حرفی میشنوید سست نشید و احساساتتون تحریک نشه. معلومه سست میشین.


در زندگی، انسان گاها مجبور میشه برای رسیدن به هدف های بزرگی که داره بهای سنگینی بپردازه. گاها برای رسیدن به چیزی که دوست داریم باید از کسانی که دوست داریم فاصله بگیریم.

شما دوست گرامی، چون پدرتون باهاتون موافقه بنابراین برا پاسپورت مشکلی ندارین. پس بقیه چیزا به خودتون بر میگرده. اگه با خودتون موافقین به تمامی بنی بشری که در این کره خاکی زندگی میکنند بگین تصمیم شما به خودتون مربوطه و نه به هیچ کس دیگه حتی عزیزترین کسانتون.

به امید روزی که تمامی پدر مادرها این موضوع اساسی که راهنمایی و گفتن خیر و شر مسائل با اونهاست و تصمیم نهایی با فرزند رو درک کنند و در زندگیشون به کار بندند و به امید روزی که هیچ فرزند مصممی به خاطر درک نکردن این موضوع توسط پدر و مادر، از هدفش دست برنداره.


RE: برخورد خانواده ها با فکر رفتن شما به خارج از کشور - lakistan - 18-04-2014

(03-04-2014, 06:19 PM)'Michael' نوشته: سلام دوست بسیار عزیز،
به به، چه حرف قشنگی mkan عزیز زدند واقعا حظ کردم قربون دهنت رفیق.
منم فقط نظر شخصیمو میدم:
مسئله اساسی اینه که بیشتر از 90 درصد ایرانیها و در کل شرقی ها موجوداتی به شدت احساساتی هستند و نمیتونند احساساتشونو درست کنترل کنند و مسائل رو با هم قاطی نکنند. اینکه پدر و مادر در برخی مسائل با فرزندانشون موافق نباشند چیزیه که در همه جای دنیا وجود داره ولی غلظتش در ایران اینقدر زیاده که حال آدمو از زندگی بهم میزنه!
مهمترین مسئله اینه که ما باید ببینیم با خودمون چند چندیم!!!!!! تا زمونی که خودمون تکلیفمونو با خودمون ندونیم ، تا زمونی که ندونیم خودمون با خودمو موافقیم یا مخالف، تا زمانی که عاشق هدفمون نباشیم، به راحتی اجازه میدیم حرفهای دیگران، خواه پدر و مادر باشه خواه هر بنی بشر دیگه، روی اعصابمون راهپیمایی کنند ..... هر دقیقه یه جوریم، یه لحظه موافق و یه لحظه مخالف. چون حرفها و نظرات دیگران اینقدر برامون مهم هست که در راه رسیدن به هدفمون ما رو و احساسات ما رو تحت تاثیر قرار بده. و یا به بیان دیگه، اینقدر در هدفمون مصمم نیستیم و اینقدر هدفمون برامون ارزش نداره که براش چیزهایی رو قربونی کنیم.
انسان موجودی آزاد آفریده شده .... آزادی به معنای واقعی ..... یعنی هیچ انسانی حق نداره اختیارات یه نفر دیگه رو در نحوه زندگی کردن ازش بگیره. اختیار تنها سرمایه بزرگ و قیمت نگذاردنی هر انسانی هست. در مقابل هم هرانسان مسئولیت تمام کارهایی که انجام میده رو باید بپذیره.
من زمانی که درسم تموم شد و برگشتم خونه، همون اولین روز به پدر و مادرم گفتم که میخوام از ایران برم ولی زمانش معلوم نیست و ممکنه کمی دیر یا زود بشه ..... اونها چنان مخالفتی کردند و چنان ننه من غریبم بازی ای در آوردند که نگو و نپرس آقا.... یک ساعت بهم توپیدند... منم گذاشتم هر چی میخوان بگن راحت باشند..... حرفشون که تموم شد، گفتم آقا حرفتون الان تمومه، اگه تمومه من در جواب این یک ساعت حرفتون فقط یه جمله بیشتر نمیگم، بگم؟؟؟ گفتند بگو.... گفتم اگه دوس دارین یه بار دیگه منو توی زندگیتون ببینین دیگه این حرفهایی که زدینو نشوم. پدر و مادرم هستین درست، هم احترامتون بر من واجبه هم هیچ کسی توی این دنیا نیست که به اندازه یه تار موتون دوس داشته باشم. هر کجا بودم و بعدها باشم عشقتون توی قلبم هست، ولی اگه بخواهین مانع من برای رسیدن به هدفم بشین دیگه منو نمیبینید ولی همچنان بیشتر از تمام دنیا دوستتون دارم. دیگه همونجا تموم شد و بندم خلاص شدم. میدونین چرا؟؟؟؟ چون اونها به عنوان پدر و مادر و نزدیکترین کسانم منو بهتر از هر کس دیگه ای میشناختند که وقتی میگم نمیبینید دیگه یعنی نمیبینید و شوخی و بلفی در کار نیست. در راه رسیدن به هدفم و در نحوه زندگی کردنم با هیچ بنی بشری حتی عزیزترین کسانم شوخی ندارم. گاها یه سال پدر مادرمو به خاطر ورزش نمیدیدم و اگه به خاطر تماسهای بیشمارشون نبود حتی بعد اون مدتم نمیومدم خونه. نه اسکایپی بود نه هیچ وسیله ای که چهرمونو باهاش ببینیم و تنها صدامونو میشنیدیم.
به نظرم، بلا نسبت دوستای خوب آکادمیا، الان بچه ها یکم سوسول شدند. کسیو میشناسم که قبل انقلاب رفته بود ژاپن و تا 15 سال مهمترین راه ارتباطیش با خونواده نامه بوده و گاها خیلی خیلی کم پیش میومد که با تلفن صحبت کنند چون جایی که این خونواده زندگی میکرد هنوز خونه ها تلفن نداشتند. برادرش میگفت وقتی نامش میومد ما میدونستیم زندست و همین خیالمونو راحت میکرد. این فرد اون موقع مهندس عمران شده بود و اون موقع که کسی مخصوصا توی شهرهای کوچیک از هدف داشتن چیزی نمیفهمید، و اصلا نمیدونست معنی کلمه هدف یعنی چی، به خاطر هدفی که داشت 15 سال از خونوادش دور بود و بعد 15 سال با زن ژاپنی و فرزندانش اومد تا به خونوادش سر بزنه و خونوادش نوه هاشونو ببینند.
اینجاست که میخوام بگم اول از همه و مهمتر از همه باید خود فرد با تمام سلولهای بدنش بخواد و فعل خواستن رو به معنی واقعی صرف کنه و در زندگیش نشون بده و اجازه نده هیچ بنی بشری جلوی اهداف بزرگشو بگیره.
توی ایران هیچکی جای خودش زندگی نمیکنه. این جمله رو بارها میشنویم، مخصوصا توی خانواده های سنتی، که ما وقتی پدر مادرهامون بهمون میگفتند فلان کارو نکن دیگه نمیکردیم...... خب، عزیز دلم شما اشتباه میکردین، پدر مادرتونم اشتباه میکردند........... سیستیم اینجوریه که پدر مادراتون جای شما زندگی میکردند و شما هم میخواهین جای ما زندگی کنید و ما هم همین انتظارو بعدا از فرزندانمون داریم که جای اونها زندگی کنیم و فرزندانمون جای فرزندانشون و همینطور الی آخر..... انگار یه عقده جای خود زندگی نکردن در این ملت هست........ آقا چه کاریه!!!!! هر کی جای خودش باشه... خداوند عالم به اون بزرگی اومده به تک تک مخلوقاتش گفته عزیزم این ده دقیقه که اسمش عمر هست مال تو آقا یا خانم x، این ده دقیقه هم مال تو آقا یا خانم y، این ده دقیقه هم مال تو آقا یا خانم z . بعد فرموده که شما اختیار دارین که از این فرصتی که بهتون دادم به هر شکلی که اراده کنید استفاده کنید ولی مسئولیت هر کاری که انجام میدین با شخص خودتونه نه با هیچ بنی بشر دیگه......... حالا این وسط این میاد وقت اونو میگره، اون میاد وقت اینو میگیره و همینطور قاطی قوریا میشه روال زندگیشون. آقا شما رو به هر دینی که پرستش میکنید هر کی جای خودش زندگی کنه.
هفته قبل خاله و شوهر خاله اومدند خونمون عید دیدنی. بعد سه سال تازه دیده بودمشون. شوهر خالم رئیس یکی از دانشگاههای ایران هست، حالم از این جماعت ته ریش دار جوری بهم میخوره که حتی نمیتونم در چهرشون نگاه کنم. بعد از اینکه مادرم گفت ایشون میخواد بره امریکا، خالم شروع کرد در بدی های امریکا اندازه یه کتاب صحبت کردن. بعد اینکه گذاشتم خوب خسته شد بهش گفتم ما ایرانی ها متاسفانه یاد نگرفتیم به طرز فکر و تصمیمات همدیگه احترام بزاریم. شما فکر میکنی ایران بهشته، خب اشکالی نداره به نظرم شما بهتره همینجا که دوست داری زندگی کنی و من هم چیزی در بدی اینجا نمیگم چون این یه جور توهین به طرز فکرتون میشه. ولی متقابلا انتظار دارم اینقدر شعور داشته باشین که به من و طرز فکرم و تصمیماتم، شماهایی که من الان بعد سه سال اولین باره میبینمتون، و دایه علم و دانش و دانشگاهی بودنتون میشه اینجوری توهین نکنید. من بر این باورم که هر کسی هر جایی که فکر میکنه خوبه زندگی کنه، هر کسی هر تصمیمی که فکر میکنه به نفعشه بگیره و در نهایت همه افراد باید مسئولیت تصمیماتشونو بپذیرند.
گفتم خاله جان (!) چند وقت پیش با یه پزشک جراح که 20 سال پیش از کانادا برگشته صحبت میکردم که گفته بود بعد شش ماه زندگی برگشتم چون با اونکه فهمیدم کیفیت زندگی ای که یه پرستار بچه در کانادا داره رو منه پزشک متخصص در ایران نمیتونم داشته باشم ولی در ایران با تمام مشکلاتی که خواهم داشت خوشیخت ترم، الانم شما هر جا فکر میکنی خوشبخت تری زندگی کن اگه فکر میکنی امریکا خوشبخت تری همونجا زندگی کن.
خالم گفت ای قربونت خاله جون بشم منم دقیقا یه نمونه برات بگم که خواهر همسایمون که فلان فلان فلان قدر سرمایه داره(!!!!! امان از عقب افتاده های این مملکت) الان 15 سالی هست که ونکور داره زندگی میکنه و الان که همسایمون خواست بره اونجا زندگی کنه بهش گفته قربونت بشم تو رو خدا نیا اینجا، همینکه من بدبخت شدم کافیه دیگه شماها بدبخت نشین...... یعنی یه نگاهی به خالم کردم و اون لحظه  دوست داشتم قوانین ژئوفیزیک اجازه میداد تا خودمو از کره زمین پرت میکردم که با ملاج به کف کره ماه چنان برخوردی داشته باشم که روحمم در این سانحه جان سالم بدر نبره!!!!!!!!!!! .........
گفتم خاله جان، اولا که اون خواهره اگه راست میگه برگرده اینجا که به خوشبختی جاودان برسه و مثل همه ما که پی نیازمندیهای اولیه زندگیمون شب و روز جون میکنیم کامروا بشه، تازه طبق قانونی نانوشته بعد مردن همه ما ایرانی هایی که اینجا زندگی میکنیم میریم بهشتو ملائک بادمون میزنند. دوما اگه به فلاکت مطلق هم رسیده باشه حق نداره به یه نفر دیگه حتی عزیزترین کسانشم بگه که نیا. چون ممکنه شما اونجا نتونستی موفق بشی ولی این فرد بتونه موفق بشه. شما احساس خوشبختی نمیکنی، ولی این فرد ممکنه بکنه. هیچ دو انسانی روحیات مطلقا مشابه ندارند. و هیچ دو انسانی قابلیت های مطلقا مشابه ندارند.
تنها کاری که میتونست بکنه این بوده که مسائل و خیر و شر اونجا رو به وضوح برای این فرد توضیح بده ولی در نهایت تصمیم نهایی رو به عهده فرد بزاره نه اینکه تصمیمی که مال یه نفر دیگست رو ایشون پیش پیش بگیره.
حالا شماها میگین بشینین منطقی صحبت کنین!!!! منطق چیه آقا.... 99 درصد این ملت که حتی چندین سال در فرنگ زندگی کردنم با چیزی به اسم منطق بیگانند، منطقی ندارند که بخوای باهاشون منطقی صحبت کنی. تازگیها به این نتیجه رسیدم که ذات غالب ایرانی جماعت اینقدر به سختی عوض میشه که حتی چندین سال زندگی در فرنگ و دیدن و برخورد هر روزه با فرهنگشونم نمیتونه کاری بکنه.  این ملت تمامی مسائل رو جوری که خودشون دوست دارند تفسیر میکنند. احساسات حکم اول و آخر رو در تمامی مسائل 99 درصد ایرانیان میده. یعنی حال کردم با دعای شب عیدم که: پروردگارا یه شهاب سنگی از آسمان به سمت کره زمین بفرست و این زوایاشو، خودت دیگه آخر علم فیزیک و ریاضیاتی، یه جوری تنظیم کن که بعد برخودش فقط هیچ آدم بی حال ایرانی ای، که نه خودشون اهل حالن و نه میزاند بقیه دنیا حالشونو بکنند جان سالم بدر نبره (البته این یه شوخی بوده هاااا Smile )
چهره محبوب من در کل تاریخ پسر نوح پیغمبر هست !!!!!! آقا طرف حال کرده بیفته توی چاه و تصمیم نهایی رو خودش گرفت و مسئولیتشم با خودشه. نوح پیغمبر هم تا میتونست راهنمایی کرد ولی با جبر و زور کت و بالشو نبست و ننداخت توی کشتی. چیزی که ما پدر مادرها نمیتونیم از همدیگه درست تمیز بدیم اینه که فرقی بین راهنمایی فرزندانمون با مجبور کردنشون به گرفتن تصمیمی که ما دوست داریم قائل نیستیم.
به عنوان پدر و مادر وظیفه داریم همه نوع راهنمایی ای رو به فرزندانمون بکنیم ولی در نهایت تصمیم نهایی با خود فرد هست و در عین حال مسئولیت تصمیم هم با خود فرد هست. ای پدر و مادر عزیز که اندازه یه دنیا دوستتون داریم، راهنمایی با شماست نه تصمیم، تصمیم مال فرده، این اختیار رو خدا به بندش داده و هیچ بنی بشری حق گرفتن این تنها سرمایه بشر که از تمامی کائنات متمایزش کرده رو نداره. حتی شمای پدر و مادر.
متاسفانه، متاسفانه و هزاران بار متاسفانه اینجا یه ظلم عجیب غریبی به خانم ها داره میشه که اونم اینه که رضایت پدر یا شوهر برای دادن پاسپورت به خانم لازمه (که این خودش بزرگترین دلیل برای رفتن همه آقایونی که فرهنگ دارند هست حالا خانم ها که دیگه بماند، معلومه که باید برند جایی که قدرشونو میدونند. من قبلا فکر میکردم اغلب آقایون از این ظلمی که داره به خانم ها میشه قلبا ناراضین ولی 90درصد صحبتهایی که با بچه ها چه در دانشگاه و چه بعدش داشتم منو به این نتیجه رسونده که حتی تحصیل کرده های این مملکت که ادعای با فرهنگیشون میشه هم موافق این ظلم هستند. نمیخوام از بحث منحرف بشم چون این قصه سر دراز داره). میخوام اینو عرض کنم که خانم هایی که برای گرفتن پاسپورت همچین مشکلی ندارند+ تمامی آقایون، حالا باید بشینند با خودشون رو راست باشند که آیا خودشون با خودشون مخالفند یا موافق. اگه شما در هدفتون مصمم نیستید و با خودتون موافق نیستید: 1- چه جوری بقیه با شما موافق باشند 2- چه جوری تا یه حرفی میشنوید سست نشید و احساساتتون تحریک نشه. معلومه سست میشین.
در زندگی، انسان گاها مجبور میشه برای رسیدن به هدف های بزرگی که داره بهای سنگینی بپردازه. گاها برای رسیدن به چیزی که دوست داریم باید از کسانی که دوست داریم فاصله بگیریم.
شما دوست گرامی، چون پدرتون باهاتون موافقه بنابراین برا پاسپورت مشکلی ندارین. پس بقیه چیزا به خودتون بر میگرده. اگه با خودتون موافقین به تمامی بنی بشری که در این کره خاکی زندگی میکنند بگین تصمیم شما به خودتون مربوطه و نه به هیچ کس دیگه حتی عزیزترین کسانتون.
به امید روزی که تمامی پدر مادرها این موضوع اساسی که راهنمایی و گفتن خیر و شر مسائل با اونهاست و تصمیم نهایی با فرزند رو درک کنند و در زندگیشون به کار بندند و به امید روزی که هیچ فرزند مصممی به خاطر درک نکردن این موضوع توسط پدر و مادر، از هدفش دست برنداره.

 
دوست من،اشتباه به عرضتون رسوندند،دختران مجرد بالای 18 سال نیازی به اجازه پدر برای گذرنامه و خروج از کشور ندارند.من خودم پارسال همین موقع گذرنامه مو گرفتم و  برای خروج از کشور از چند وکیل هم پرسیدم؛فقط در صورت تاهل نیاز به اجازه شوهر هست.
موفق باشید