بالاخره فراغ بال ذهنی تا حدی فراهم شد که بتونم تجربه سفرم به آنکارا (29 فوریه 2016) و روند biometric processing خودم رو تشریح کنم.
یک سری از وقایع پایین شاید تجاربی باشند که عملا احتمال کمی داشته باشه در اون شرایط قرار بگیرید و اینجا صرفه بیشتر از جنبه داستانی به ذهن متبادر بشن. ولی مواجهه شدن با این تجارب برای خودم تلنگری بود من باب اینکه برای "یاد گرفتن درست رفتار کردن در زندگی" هیچ وقت در هیچ سن و وضعیتی معاف از دقت و رها کردن فراگیری برای تعالی شخصیت نیستم (و چه خوب فرمودند که: "بسیار سفر باید تا پخته شود خامی").هدفم از ارائه اونها این هست که شاید برای شما هم نقاط روشنی رو در پی داشته باشه.
فرودگاه و هتل
..........................................................
ساعت 11 به وقت آنکارا land کردم. فاصله فرودگاه تا مرکز شهر (و وک) قابل توجه بود... دوستان پیش از این در مورد انتقال به مرکز شهر با اتوبوس و مترو و موارد مشابه توصیه هایی کرده بودند ولی با توجه به اینکه نه کسی انگلیسی می دونه و نه به اون شکل تابلوهای راهنمای انگلیسی برای انتخاب مسیر و ... وجود داره به نظر من به این صورت کار کردن خیلی سرراست نبود. به هر حال اگر سفرتون مبتنی بر خدمات تور هست، transfer می تونه تمام این مشکلات رو دور بزنه. ولی اگر بدون تور قصد دارید این سفر رو مدنظر قرار بدید یا باید هزینه های گزاف تاکسی رو بپردازید یا از اتوبوس و مترو که بالاتر اشاره کردم استفاده کنید.
من برای اقامت هتل گلد رو انتخاب کردم
مزایا: نزدیک به وک – reception هتل (البته فقط مدیر اونجا!) نسبتا انگلیسی میدونه – اینترنت با سرعت مناسب (نسبت به ایران!) تا 800 کیلو بیت
معایب: اتاق بسیار کوچک –– قرار بود صبحانه در پلن تور باشه و توسط هتل ارائه بشه ولی هیچ اثری از این مسائل نبود!
جلوتر اشاره می کنم که من یک شب بیشتر در ترکیه نموندم ولی به طور کلی در حد یک هتل سه ستاره میشه گفت که option بدی نیست.
تذکر: آب لوله کشی در انکارا و استانبول (و به قول یکی از دوستان در هیچ جای ترکیه!) اشامیدنی نیست، چون درصد کلر اون بیشتر از حد مجاز هست. پیش از حضور در هتل حتما آب معدنی تهیه کنید.
وک
.......................................................
به محض استقرار در هتل رفتم به وک. فاصله نزدیک بود وبا توجه به اینکه مسیرهای مد نظرم رو از Google Map پرینت گرفته بودم راحت رسیدم به وک. نگهبان ورودی گفت که گوشی ام رو خاموش کنم. پیش از من چند نفر اونجا بودند و البته یک خانم و آقای مسن هم وطن هم تشریف داشتند. سه نفر در باجه ها بودند. حداقل یکی از اونها ایرانی بود که وانمود می کرد پارسی نمی دونه! آقای مسنی که اشاره کردم بعد از اتمام biometric شون از اون خانم می پرسید که "کار ما تمومه؟ دیگه می تونیم بریم؟" ولی اون خانم وانمود می کرد که نمی فهمه! وقتی جلو رفتم و سوال اون آقا رو به انگلیسی پرسیدم ناچار شد با سر جواب بده. چند دقیقه بعد، وقتی اون زوج مسن رفتند و من کنار دیوار استاده بودم تا نوبتم بشه، همین خانم با پارسی بدون لهجه(!) به من گفت: "بنشینید" همونجا پیش خودم گفتم این خانم از ایران اومده ترکیه و در برابر یک هم وطنش (که می دونه به کمک هم نیاز داره) هویتش رو مخفی و فکر می کنه وانمود کردن به اهلیتش در این کشور به نسبت ایرانی بودن براش اشخصیت و امتیاز خاصی به ارمغان میاره؛ وای به حال من که دارم به جایی میرم که فاصله اون با ایران به اندازه نیمی از محیط کره زمین هست. اگر قرار باشه من هم چنین رویه ای رو پیش بگیرم همون بهتر که اصلا جایی نرم!...
پشت اون سه باجه محل انگشت نگاری بود که دو خانم اونجا حضور داشتند. وقتی یکی از اونها با صدای بلند من رو صدا زد که برم تو، فهمیدم اونها هم هر دو ایرانی هستند. کل کار با یک finger scanner و یک دوربین تعبیه شده در بالای دیوار تموم شد. اسکن چهار انگشت دست راست + شست درست راست + چهار انگشت دست چپ + شست درست چپ + نگاه به دوربین و نشون دادن هر دو دست و تصویر برداری از اونها و تمام. کل کار در 15 دقیقه فیصله پیدا کرد. هرچند، چند دقیقه ای طول کشید تا نوبتم بشه. رسید رو هم دریافت کردم و از وک بیرون اومدم. {وقتی بعد از اتفاقت پایین به هتل مراجعت کردم، اپدیت بایو در mycic اعمال شده بود}
لازمه بدونید که اگر از ترکی استانبولی سررشته ای ندارید، راهی برای تعامل با این مردمان وجود نداره. تجریه عینی خودم شمایی از این وضعیت رو براتون تصویر می کنه: وقتی از وک بیرون اومدم تصمیم گرفتم مقداری از دلارهای همراهم رو exchange کنم به لیر. خب پیشاپیش می دونستم که صرافی به ترکی استانبولی میشه doviz. طبیعتا تصمیم گرفتم از افراد دور و بر سوال کنم. ولی برای پیدا کردن جواب همین سوال ساده حدود 1:40 در خیابان سرگردان بودم. به انگلیسی می پرسیدم و حتی کلمه روی doviz رو به افراد نشون می دادم. مرد... زن... پیر... جوان... دختر... پسر... هیچکس نمی تونست جواب بده! از قبل می دونستم این مردم به انگلیسی مسلط نیستند ولی نمی دوستم عمق فاجعه در این حد هست. خانمی از ساختمان یک شرکت بین المللی خارج شد که ظاهری متشخص داشت. به نظرم اومد لابد انگلیسی میدونه ولی با عذرخواهی گفت که نمی دونه! دو نفر دانشجو در یک دانشگاه کوچک پشت نرده ها نشسته بودند. حتی اونها هم نتونستند من رو راهنمایی کنند. پلیس، راننده آمبولانس، نگهبان یک شرکت بزرگ، عابران و خلاصه هرکس که در اون ساعت در حوالی وک در بلوار آتاتورک بود اوج بی سوادی این ملت رو در ساده ترین نوع تعاملات خارجی به تصویر کشید. نهایتا خانم مسنی با انگلیسی دست و پا شکسته "به من فهموند" که باید بلوار رو مستقیم برم و بعد از پارک، دست چپ خیابانی هست که اونحا میشه کار exchange رو انجام داد. نیمی از این مفاهیم رو intuitively برداشت کردم چون اون بانو هم کلا انگلیسی رو structured نمی دونست و صرفا کلمات انگلیسی رو بی هیچ ترتیب مشخصی به زبان می آورد! این توضیحات همه برای این هست که بدونید اگر ده ها زبان خارجی هم بدونید، بدون ترکی استانبولی در این کشور ناچارید با مردمشون به سبک تارزان ارتباط برقرار کنید! بد نیست کتاب مکالمات ترکی یا نرم افزاری شامل کلمات ساده این زبان روی smart phone تون اشته باشید. {هرچند عملا بی فایده اس، چون می فهمن ولی بازهم نمی تونند جواب بدن!}
تغییر پرواز
.......................................................................................
این قسمت می تونه تجربه ای باشه که پیش از این دوستان کمتر به جزییات اون اشاره کرده ن و شاید به هر دلیل بهش نیاز پیدا کنید و تاریخ برگشتتون رو تغییر بدید. وقتی کارم در همون روز ورود (به همون کیفیتی که بالاتر اشاره کردم) تموم شد و البته به شدت از اون wandering at streets خسته و شاکی شده بودم، تصمیم گرفتم بیشتر وقت تلف نکنم (مشغله کاری و ... در ایران هم مزید بر علت شد). با tour leader تماس گرفتم و درخواست کردم که در صورت امکان تاریخ بلیت برگشتم رو تغییر بدم به فردای اون روز. Tour leader عزیز(!) اعلام کردند که خودم باید به دفتر ماهان برم و ببینم این کار امکان پذیر هست یا نه. فاصله دفتر هواپیمایی ماهان در انکارا با هتل محل اقامت من به طرز شگفت انگیزی فقط سه خیابان بود. از روی Google Map مجددا مسیر رو انتخاب کردم و این بار بدون اینکه تلاشی برای ارتباط با حضرات ترک بکنم مستقیم به دفتر ماهان رفتم. از 4 نفر staff اونجا سه نفر ایرانی و counterman یک اقای ترک بود. وقتی فهمیدم ایشون به انگلیسی مسلط هست دیگه هرچی تو دلم مونده بود رو بهش گفتم! (گله مودبانه البته! مثلا اینکه در تهران اگر جلوی ده نفر رو در خیابان بگیرید بالاخرخ یکی پیدا میشه که تا حدی انگلیسی بدونه. من خودم بارها خارجی ها رو در تهران راهنمایی کردم ولی در پایتخت شما ظاهرا کسی خبر نداره زبان بین المللی چی هست!). ایشون ضمن ابراز تاسف اعتراف کرد که این واقعیت جامعه ترکیه هست و خودش رو مثال زد که اگر دنبال کار در دفتر ماهان نبود، اصلا دنبال انگلیسی و تسلط بر اون نمی رفته و می شده یکی مثل بقیه! به هر حال ایشون برای من پرواز جدیدی رو برای فردای اون روز ساعت 11 صبح book کرد و البته جریمه 50 لیری این تغییر تاریخ رو هم (به دلار) پرداختم. اونها هم بقیه پول رو به همون دلار به من برگردوندن.
در راه برگشت در فرودگاه آنکارا
.....................................................................................
اولین چیزی که در فرودگاه آنکارا به نظرم اومد روند سریع check in (مثل همه جا غیر از ایران!) بود. نیازی به این نیست که مثل ایران سه ساعت قبل و با استرس به فرودگاه برید. از ورودی فرودگاه تا سالن ترانزیت کلا 10 دقیقا طول کشید. پلیس فرودگاه هم انگلیسی بلد نبود. می خواستن چمدان یکی از همسفران رو بازرسی رو کنند ولی انگلیسی نمی دونستند. نهایتا خودشون چمدوا رو باز کردند و یک شیشه پر از پنیر معلق در آب نمک(!!!) رو خارج و توقیف کردند. نکته جالب این بود که در بخش check in و پیش از بازرسی ها خانمی ایرانی (جزو کادر فرودگاه) حضور داشت که ایرانیان خصوصا افراد مسن تر رو راهنمایی می کرد. به علاوه اگر counter (که طبق انتظار انگلیسی بلد نبود) سوالی از مسافر داشت، این خانم کار ترجمه رو انجام میداد.
خرید ار فروشگاه فرودگاه حاوی آخرین نکته ای هست که به نظر بدیهی میاد ولی خیلی راحت از چشم و توجه دور مونده بود. ولی به فروشگاه رسیدم مجددا با یک خانم و آقای ایرانی روبرو شدم که درحال درو کردن شکلات های قفسه ها بودند! وقتی به اتیکت ها دقت کردم دیدم قیمت ها همه به یورو هستند! پیش خودم گفتم این حضرات هم وطن چقدر متمول هستند که 15 تا بسته شکلات 20 یورویی رو زده ن زیر بغل و همچنان در حال کشکمش با قفسه ها هستند. جالب اینجاست که وقتی برای حساب بسته شکلات خودم رفتم تازه مشخص شد اون عزیزات به euro sign روی اتیکت ها دقت نکرده ان و فکر می کرده ان که قیمت ها به لیر هستند!!!!!!!!!!!!!!! خلاصه از اون کوه شکلاتی که جمع کرده بودند به یک بسته کوچک دراندازه kit kat به قیمت فقط 5 یورو قناعت کرده ن و بقیه رو برگردوندن سر جاشون! این داستان مجددا برام تجربه ای عینی شد که بد نیست همیشه در محیط های جدید سعی کنیم تعداد مسائلی که "بدیهی" فرض می کنیم رو به حداقل برسونیم و دقت رو بیشتر چاشنی مشاهدات و تصمیماتمون بکنیم. شاید بهای بی دقتی همیشه به سادگی (مشابه موردی که عرض کردم) قابل جبران نباشه.
خب من به خرید کردن در مقیاس وسیع(!) در شهر نرسیدم ولی موقع برگشت در هوایپما هموطنی کنارم بود که از off های خیلی خوب فروشگاه های لباس تعریف می کرد و وقتی شنید من خرید خاصی نکردم نگاه عاقل اندر سفیهی به من کرد و چنان تاسفی برام خورد که گویی کلا خبر reject شدنم در clearance رو شنیده!!!!... البته دلیل رضایت این دوستمون از خرید خودش همراهی با یکی از اقوام بوده که تسلط کامل بر ترکی استانبولی داشته... وقتی ترکی ندونید و نتونید به هیچ نحو با فروشنده تعامل داشته باشید دیگه حتی ساده ترین کارها حین خرید هم پیچیده میشه... قیمت پرسیدن... صحبت درباره سایز و رنگ و هرچیزی که به لباس مربوط هست... احیانا چانه زدن و همه اینها عملا bypass میشن...
حدودا دو ساعت بعد ایران بودیم...
این تجارب رو پیشکش می کنم به همه هم وطنانم، که در راه ساخت آینده ای روشن چنین سفرهایی رو پیش رو دارند، و برای همشون آرزوی موفقیت دارم
یک سری از وقایع پایین شاید تجاربی باشند که عملا احتمال کمی داشته باشه در اون شرایط قرار بگیرید و اینجا صرفه بیشتر از جنبه داستانی به ذهن متبادر بشن. ولی مواجهه شدن با این تجارب برای خودم تلنگری بود من باب اینکه برای "یاد گرفتن درست رفتار کردن در زندگی" هیچ وقت در هیچ سن و وضعیتی معاف از دقت و رها کردن فراگیری برای تعالی شخصیت نیستم (و چه خوب فرمودند که: "بسیار سفر باید تا پخته شود خامی").هدفم از ارائه اونها این هست که شاید برای شما هم نقاط روشنی رو در پی داشته باشه.
فرودگاه و هتل
..........................................................
ساعت 11 به وقت آنکارا land کردم. فاصله فرودگاه تا مرکز شهر (و وک) قابل توجه بود... دوستان پیش از این در مورد انتقال به مرکز شهر با اتوبوس و مترو و موارد مشابه توصیه هایی کرده بودند ولی با توجه به اینکه نه کسی انگلیسی می دونه و نه به اون شکل تابلوهای راهنمای انگلیسی برای انتخاب مسیر و ... وجود داره به نظر من به این صورت کار کردن خیلی سرراست نبود. به هر حال اگر سفرتون مبتنی بر خدمات تور هست، transfer می تونه تمام این مشکلات رو دور بزنه. ولی اگر بدون تور قصد دارید این سفر رو مدنظر قرار بدید یا باید هزینه های گزاف تاکسی رو بپردازید یا از اتوبوس و مترو که بالاتر اشاره کردم استفاده کنید.
من برای اقامت هتل گلد رو انتخاب کردم
مزایا: نزدیک به وک – reception هتل (البته فقط مدیر اونجا!) نسبتا انگلیسی میدونه – اینترنت با سرعت مناسب (نسبت به ایران!) تا 800 کیلو بیت
معایب: اتاق بسیار کوچک –– قرار بود صبحانه در پلن تور باشه و توسط هتل ارائه بشه ولی هیچ اثری از این مسائل نبود!
جلوتر اشاره می کنم که من یک شب بیشتر در ترکیه نموندم ولی به طور کلی در حد یک هتل سه ستاره میشه گفت که option بدی نیست.
تذکر: آب لوله کشی در انکارا و استانبول (و به قول یکی از دوستان در هیچ جای ترکیه!) اشامیدنی نیست، چون درصد کلر اون بیشتر از حد مجاز هست. پیش از حضور در هتل حتما آب معدنی تهیه کنید.
وک
.......................................................
به محض استقرار در هتل رفتم به وک. فاصله نزدیک بود وبا توجه به اینکه مسیرهای مد نظرم رو از Google Map پرینت گرفته بودم راحت رسیدم به وک. نگهبان ورودی گفت که گوشی ام رو خاموش کنم. پیش از من چند نفر اونجا بودند و البته یک خانم و آقای مسن هم وطن هم تشریف داشتند. سه نفر در باجه ها بودند. حداقل یکی از اونها ایرانی بود که وانمود می کرد پارسی نمی دونه! آقای مسنی که اشاره کردم بعد از اتمام biometric شون از اون خانم می پرسید که "کار ما تمومه؟ دیگه می تونیم بریم؟" ولی اون خانم وانمود می کرد که نمی فهمه! وقتی جلو رفتم و سوال اون آقا رو به انگلیسی پرسیدم ناچار شد با سر جواب بده. چند دقیقه بعد، وقتی اون زوج مسن رفتند و من کنار دیوار استاده بودم تا نوبتم بشه، همین خانم با پارسی بدون لهجه(!) به من گفت: "بنشینید" همونجا پیش خودم گفتم این خانم از ایران اومده ترکیه و در برابر یک هم وطنش (که می دونه به کمک هم نیاز داره) هویتش رو مخفی و فکر می کنه وانمود کردن به اهلیتش در این کشور به نسبت ایرانی بودن براش اشخصیت و امتیاز خاصی به ارمغان میاره؛ وای به حال من که دارم به جایی میرم که فاصله اون با ایران به اندازه نیمی از محیط کره زمین هست. اگر قرار باشه من هم چنین رویه ای رو پیش بگیرم همون بهتر که اصلا جایی نرم!...
پشت اون سه باجه محل انگشت نگاری بود که دو خانم اونجا حضور داشتند. وقتی یکی از اونها با صدای بلند من رو صدا زد که برم تو، فهمیدم اونها هم هر دو ایرانی هستند. کل کار با یک finger scanner و یک دوربین تعبیه شده در بالای دیوار تموم شد. اسکن چهار انگشت دست راست + شست درست راست + چهار انگشت دست چپ + شست درست چپ + نگاه به دوربین و نشون دادن هر دو دست و تصویر برداری از اونها و تمام. کل کار در 15 دقیقه فیصله پیدا کرد. هرچند، چند دقیقه ای طول کشید تا نوبتم بشه. رسید رو هم دریافت کردم و از وک بیرون اومدم. {وقتی بعد از اتفاقت پایین به هتل مراجعت کردم، اپدیت بایو در mycic اعمال شده بود}
لازمه بدونید که اگر از ترکی استانبولی سررشته ای ندارید، راهی برای تعامل با این مردمان وجود نداره. تجریه عینی خودم شمایی از این وضعیت رو براتون تصویر می کنه: وقتی از وک بیرون اومدم تصمیم گرفتم مقداری از دلارهای همراهم رو exchange کنم به لیر. خب پیشاپیش می دونستم که صرافی به ترکی استانبولی میشه doviz. طبیعتا تصمیم گرفتم از افراد دور و بر سوال کنم. ولی برای پیدا کردن جواب همین سوال ساده حدود 1:40 در خیابان سرگردان بودم. به انگلیسی می پرسیدم و حتی کلمه روی doviz رو به افراد نشون می دادم. مرد... زن... پیر... جوان... دختر... پسر... هیچکس نمی تونست جواب بده! از قبل می دونستم این مردم به انگلیسی مسلط نیستند ولی نمی دوستم عمق فاجعه در این حد هست. خانمی از ساختمان یک شرکت بین المللی خارج شد که ظاهری متشخص داشت. به نظرم اومد لابد انگلیسی میدونه ولی با عذرخواهی گفت که نمی دونه! دو نفر دانشجو در یک دانشگاه کوچک پشت نرده ها نشسته بودند. حتی اونها هم نتونستند من رو راهنمایی کنند. پلیس، راننده آمبولانس، نگهبان یک شرکت بزرگ، عابران و خلاصه هرکس که در اون ساعت در حوالی وک در بلوار آتاتورک بود اوج بی سوادی این ملت رو در ساده ترین نوع تعاملات خارجی به تصویر کشید. نهایتا خانم مسنی با انگلیسی دست و پا شکسته "به من فهموند" که باید بلوار رو مستقیم برم و بعد از پارک، دست چپ خیابانی هست که اونحا میشه کار exchange رو انجام داد. نیمی از این مفاهیم رو intuitively برداشت کردم چون اون بانو هم کلا انگلیسی رو structured نمی دونست و صرفا کلمات انگلیسی رو بی هیچ ترتیب مشخصی به زبان می آورد! این توضیحات همه برای این هست که بدونید اگر ده ها زبان خارجی هم بدونید، بدون ترکی استانبولی در این کشور ناچارید با مردمشون به سبک تارزان ارتباط برقرار کنید! بد نیست کتاب مکالمات ترکی یا نرم افزاری شامل کلمات ساده این زبان روی smart phone تون اشته باشید. {هرچند عملا بی فایده اس، چون می فهمن ولی بازهم نمی تونند جواب بدن!}
تغییر پرواز
.......................................................................................
این قسمت می تونه تجربه ای باشه که پیش از این دوستان کمتر به جزییات اون اشاره کرده ن و شاید به هر دلیل بهش نیاز پیدا کنید و تاریخ برگشتتون رو تغییر بدید. وقتی کارم در همون روز ورود (به همون کیفیتی که بالاتر اشاره کردم) تموم شد و البته به شدت از اون wandering at streets خسته و شاکی شده بودم، تصمیم گرفتم بیشتر وقت تلف نکنم (مشغله کاری و ... در ایران هم مزید بر علت شد). با tour leader تماس گرفتم و درخواست کردم که در صورت امکان تاریخ بلیت برگشتم رو تغییر بدم به فردای اون روز. Tour leader عزیز(!) اعلام کردند که خودم باید به دفتر ماهان برم و ببینم این کار امکان پذیر هست یا نه. فاصله دفتر هواپیمایی ماهان در انکارا با هتل محل اقامت من به طرز شگفت انگیزی فقط سه خیابان بود. از روی Google Map مجددا مسیر رو انتخاب کردم و این بار بدون اینکه تلاشی برای ارتباط با حضرات ترک بکنم مستقیم به دفتر ماهان رفتم. از 4 نفر staff اونجا سه نفر ایرانی و counterman یک اقای ترک بود. وقتی فهمیدم ایشون به انگلیسی مسلط هست دیگه هرچی تو دلم مونده بود رو بهش گفتم! (گله مودبانه البته! مثلا اینکه در تهران اگر جلوی ده نفر رو در خیابان بگیرید بالاخرخ یکی پیدا میشه که تا حدی انگلیسی بدونه. من خودم بارها خارجی ها رو در تهران راهنمایی کردم ولی در پایتخت شما ظاهرا کسی خبر نداره زبان بین المللی چی هست!). ایشون ضمن ابراز تاسف اعتراف کرد که این واقعیت جامعه ترکیه هست و خودش رو مثال زد که اگر دنبال کار در دفتر ماهان نبود، اصلا دنبال انگلیسی و تسلط بر اون نمی رفته و می شده یکی مثل بقیه! به هر حال ایشون برای من پرواز جدیدی رو برای فردای اون روز ساعت 11 صبح book کرد و البته جریمه 50 لیری این تغییر تاریخ رو هم (به دلار) پرداختم. اونها هم بقیه پول رو به همون دلار به من برگردوندن.
در راه برگشت در فرودگاه آنکارا
.....................................................................................
اولین چیزی که در فرودگاه آنکارا به نظرم اومد روند سریع check in (مثل همه جا غیر از ایران!) بود. نیازی به این نیست که مثل ایران سه ساعت قبل و با استرس به فرودگاه برید. از ورودی فرودگاه تا سالن ترانزیت کلا 10 دقیقا طول کشید. پلیس فرودگاه هم انگلیسی بلد نبود. می خواستن چمدان یکی از همسفران رو بازرسی رو کنند ولی انگلیسی نمی دونستند. نهایتا خودشون چمدوا رو باز کردند و یک شیشه پر از پنیر معلق در آب نمک(!!!) رو خارج و توقیف کردند. نکته جالب این بود که در بخش check in و پیش از بازرسی ها خانمی ایرانی (جزو کادر فرودگاه) حضور داشت که ایرانیان خصوصا افراد مسن تر رو راهنمایی می کرد. به علاوه اگر counter (که طبق انتظار انگلیسی بلد نبود) سوالی از مسافر داشت، این خانم کار ترجمه رو انجام میداد.
خرید ار فروشگاه فرودگاه حاوی آخرین نکته ای هست که به نظر بدیهی میاد ولی خیلی راحت از چشم و توجه دور مونده بود. ولی به فروشگاه رسیدم مجددا با یک خانم و آقای ایرانی روبرو شدم که درحال درو کردن شکلات های قفسه ها بودند! وقتی به اتیکت ها دقت کردم دیدم قیمت ها همه به یورو هستند! پیش خودم گفتم این حضرات هم وطن چقدر متمول هستند که 15 تا بسته شکلات 20 یورویی رو زده ن زیر بغل و همچنان در حال کشکمش با قفسه ها هستند. جالب اینجاست که وقتی برای حساب بسته شکلات خودم رفتم تازه مشخص شد اون عزیزات به euro sign روی اتیکت ها دقت نکرده ان و فکر می کرده ان که قیمت ها به لیر هستند!!!!!!!!!!!!!!! خلاصه از اون کوه شکلاتی که جمع کرده بودند به یک بسته کوچک دراندازه kit kat به قیمت فقط 5 یورو قناعت کرده ن و بقیه رو برگردوندن سر جاشون! این داستان مجددا برام تجربه ای عینی شد که بد نیست همیشه در محیط های جدید سعی کنیم تعداد مسائلی که "بدیهی" فرض می کنیم رو به حداقل برسونیم و دقت رو بیشتر چاشنی مشاهدات و تصمیماتمون بکنیم. شاید بهای بی دقتی همیشه به سادگی (مشابه موردی که عرض کردم) قابل جبران نباشه.
خب من به خرید کردن در مقیاس وسیع(!) در شهر نرسیدم ولی موقع برگشت در هوایپما هموطنی کنارم بود که از off های خیلی خوب فروشگاه های لباس تعریف می کرد و وقتی شنید من خرید خاصی نکردم نگاه عاقل اندر سفیهی به من کرد و چنان تاسفی برام خورد که گویی کلا خبر reject شدنم در clearance رو شنیده!!!!... البته دلیل رضایت این دوستمون از خرید خودش همراهی با یکی از اقوام بوده که تسلط کامل بر ترکی استانبولی داشته... وقتی ترکی ندونید و نتونید به هیچ نحو با فروشنده تعامل داشته باشید دیگه حتی ساده ترین کارها حین خرید هم پیچیده میشه... قیمت پرسیدن... صحبت درباره سایز و رنگ و هرچیزی که به لباس مربوط هست... احیانا چانه زدن و همه اینها عملا bypass میشن...
حدودا دو ساعت بعد ایران بودیم...
این تجارب رو پیشکش می کنم به همه هم وطنانم، که در راه ساخت آینده ای روشن چنین سفرهایی رو پیش رو دارند، و برای همشون آرزوی موفقیت دارم